بارها شینیده ایم که ایران کشوری است چهارفصل و برای هر گردشگری با هر سلیقه ای چیزی دیدنی در چنته خویش دارد؛ از تاریخ گردی گرفته تا طبیعت گردی و ماجراجویی. عموما هم ماجراجویی را مساوی با هیجان گرفته اند، اما این بخش در گردشگری بسیار مفصل تر از این هاست.
مدتی است که گردشگری وحشت به یکی از تفریحات جذاب در جهان تبدیل شده است و ما هم میخواهیم به شیوه خودمان، به همین بخش از گردشگری بپردازیم و دلایل علمی این باورها را هم بررسی کنیم. برای این کار، هم سازه های ساخت دست انسان را که موضوع وحشت شده اند، معرفی می کنیم و هم پدیده هایی از طبیعت را می بینیم که از گذشته های دور محلی برای ترس و قصه پردازی بوده اند.
می خواهیم سراغ دودکش جن ها، تالاب ارواح و دره اژدها برویم. جایی را ه می گویند ستاره ای در آن سقوط کرده و نفرین شده را ببینیم و به مکانی برسیم که آن را بخشی از کره مریخ دانسته اند؛ غار آدمکش، قنات تاریک، جنگل جیغ کش و کلبه وحشت.
جنازه ها لای جرز دیوار
قبرستان پیشینه ای طولانی در ترس دارد؛ مخصوصا اگر گورستانی عجیب و غیرمتعارف باشد. قبرستان روستای «تیس» در حوالی شهر چابهار، یکی از آن هاست؛ جایی که از قدیم آن را به «گورستان جن» می شناسند. محلی های این روستا، این باور قدیمی را از والدین خود شنیده اند که زیر این سنگ قبرها اجساد اجنه دفن شده است. چرا چون اندازه سنگ قبرهای این روستا بسیار بزرگ و غیرطبیعی است و روی آن ها اشکال عجیبی دیده می شود.
قصه های عامیانه رایج در منطقه، این ابعاد و اشکال سنگ قبرها را نه کار انسان که کار اجنه می دانند. می گویند کسی تا به حال انسانی ندیده که تیشه برداشته و برای دفن جسدش سنگ سخت را بتراشد.
جالب تر آن که در قصه های منطقه این طور آمده که شب ها اجنه بر سر قبر اجسادشان نشسته، تا صبح عزاداری می کنند و صدای ناله ها و گریه های این عزاداران در تمام روستا می پیچد؛ گرچه یک نفر از اهالی این منطقه می گوید که خودش تاکنون چنین صدایی نشنیده اما پدربزرگش می گوید شب ها صداها عجیبی در روستا شنیده می شد.
گورستان تیس به دلیل وجود سنگر قبرهای بزرگ و عجیبش در میان مردم به محلی ترسناک تبدیل شده
روستای تاریخی «تیس» حالا تا 100 متری گورستان جن پیش رفته است، اما با این حال غروب که می شود، کمتر کسی جرئت دارد از نزدیکی این گورستان گذر کند، چه رسد به آن که بخواهد یک شب تا صبح کنار این گروهای عظیم الجثه بخوابد.
گورستان تیس به دلیل وجود سنگر قبرهای بزرگ و عجیبش در میان مردم به محلی برای قصه های ترسناک تبدیل شده است و نمونه آن را می توان در 35 کیلومتر شرق شهرستان «مشکین شهر» در جایی به نام «گورستان یری» هم دید؛ در این گورستان عجیب، 450 گور شناسایی شده که ابعاد کوچک ترین آن ها سه متر و بزرگ ترین آن ها هشت متر است. همین هم باعث شده تا این محل همچون «گورستان جن» تیس، محلی شود برای رواج قصه ها و افسانه هایی که غالبا ترسناکند؛ گرچه داستان گورستان های عجیب در ایران فقط منحصر به این دو نیست، اما بهتر است سراغ یکی از عجیب ترین گورستان های ایران برویم که به تازگی کشف شده و هم در علم باستان شناختی مفید بوده و هم ترس و خوف بسیاری را به همراه آورده است. داستان کشف این گورستان، از زلزله ای آغاز شد که هزاران نفر را با خود برد.
سال 1382، زلزله ای بزرگ بم را لرزاند و هزاران انسان را زیر آوارها مدفون ارگ تاریخی بم را ویران کرد. با آغاز مرمت این ارگ، پرده از رازی مخوف نیز برداشته شد؛ راز دفن اجساد کودکان در لا به لای دیوارهای ارگ بم. باستان شناسان، اسکلت 68 کودک و نوزاد را تشخیص دادند که به صورت عمودی لا به لای دیوارهای خشتی و گلی ارگ بم دفن شده بودند.
در مورد این که چرا این کودکان لا به لای دیوار دفن شده اند، بین باستان شناسان اختلاف است. قصه هایی نیز میان کرمانی ها رایج است؛ «فاطمه امینی زاده» کرمانی ساکن تهران، یکی از این داستان ها را برای ما تعریف می کند: «من شنیده ام علت این دفن ها حمله آقامحمدخان قاجار به بم و محاصره یک ساله ارگ توسط اوست. گویی ساکنین ارگ که راهی به گورستان بیرون شهر نداشتند، چاره ای جز دفن اجسادشان در لا به لای دیوار ندیده اند».
البته جدای این قصه که خود را به واقعه ای تاریخی وصل می کند، در بین برخی از مسن ها، داستان های ترسناکی هم از وجود موجودات عجیب و راه و رسم کشتن به ها توسط آن ها رواج دارد. یکی از نکات درباره این شیوه تدفین، آن است که بیشتر اجساد کشف شده، پسر بودند. برخی هم مدعی هستند پس از زلزله سال 1382 معلوم شده که همه اجساد کودکان باستانی نیست و از سده های گذشته هم در دیوارهای بم دفن شده اند. البته هیچ کدام از این نظریه ها توسط کارشناس میراث فرهنگی تایید نشده است و هنوز پژوهشگران در حال به دست آوردن شواهد تازه ای برای این معما هستند.
• سوراخ های مرگ: آیین های تدفین قرن ها پیش شکلی متفاوت با امروز داشته است. وجود گورستانی های عجیب در اطراف روستاها و پیدا شدن استخوان های آدمی در مکان هایی که تصویری از قرارگیری جنازه ها در آن نداریم، باعث شده حول آن قصه هایی شکل بگیرد. دفن کودکان لای جرز دیوارهای ارگ بم نمونه ای از آن بود. نمونه دیگر قلعه مقبره های «کوهکن» در نزدیکی شهر «جالق» استان سیستان و بلوچستان است که می گویند روی سوراخ های دیوار آن اسکلت هایی پیدا شده است.
قلعه آدم خوار
حمام های قدیمی، قنات ها و قلعه ها، از مهم ترین مکان هایی هستند که داستان های ترسناک درباره شان گفته می شود. مکان هایی متروک که ظاهرشان هم ترس آور است. یکی از این مکان ها که قصه های زیادی هم دارد، «قنات قصبه گناباد» است که از میان هزاران رشته قنات بازمانده در کشورمان ایران، نامش افسانه های بسیاری را با خود یدک می کشد.
این قنات در بخش مرکزی شهرستان «گناباد» در خراسان رضوی قرار گرفته است و افسانه ها و باورهای مخوفی درباره آن از زمان های بسیار قدیم در می ان مردم رواج دارد. «نرگس جمعه زاده» از اهالی گناباد، برای ما از این باورها می گوید: «من از زبان مادربزرگم قصه این قنات را زیاد شنیده ام. همیشه می گفت ساخت این قنات به این عمق، از دست بشر بر نمی آید و اجنه این قنات را حفر کرده اند».
«قنات قصبه گناباد، در بخش مرکزی شهرستان «گناباد» در خراسان رضوی قرار گرفته است
او به ما می گوید که براساس همین شنیده های محلی که از قدیم رایج بوده، نام شهر گناباد هم در اصل «جن آباد» بوده و بعدها به شکل «جناباد» و سپس «گناباد» درآمده است.
افسانه ای دیگر ساخت این قنات را به دیوها نسبت داده است. حتی برخی مقنیان هم معتقدند که در زمان های بسیار قدیم، شخصی به نام «طاهر با شناس» به دیوها دستور داد چاهی حفر کننده و به نقب زدن بپردازند و به این ترتیب اولین قنات را احداث کردند.
بنابر اطلاعات تاریخی، درباره زمان دقیق و علت احداث این قنات در بین پژوهشگران اختلاف نظر وجود دارد. نخستین کسی که توصیف نسبتا مفصلی از آن آورده، «ناصر خسرو قبادیانی» است، با این حال بیشترین چیزی که درباره اش می دانیم از افسانه هایی است که دهان به دهان میان اهالی این شهر می چرخد.
«رضا سلیمان نوری» خراسان پژوه ساکن «مشهد»، به برخی از این افسانه ها اشاره می کند: «بر طبق یک افسانه، احداث قنات گناباد را به فرمان بهمن یکی از سلاطین قدیم ایران برای کفاره گناهی بزرگ منسوب کرده اند. براساس داستان معروف «دوازده رخ» در شاهنامه فردوسی، بنای قنات در شهر گناباد به قبل از پادشاهی کیخسرو می رسد. گذشته از روایات اسطوره ای که حکایت از قدمت دیرپای این قنات دارد، بررسی های باستان شناسان با استفاده از سفال های جمع آوری شده از کنار دهانه چاه های اصلی، قدمت آن را به دوره هخامنشیان رسانده اند. اما در اکثر متون کهن هر جا که نامی از گناباد به میان آمده نام قنات گناباد از پیشینه کهن تری برخوردار است.»
قلعه آدم خوار هم یکی دیگر از دست ساخته های متروک مانده بشر است که محلی برا قصه پردازی شده است. می گویند قرن ها پیش، مردمانی که به روستای «کورعباسلو» در استان اردبیل می رفتند، پس از بازدید از قلعه باستانی «بوینی یوغون» به صورت مرموزی ناپدید می شدند. گویی این قلعه آن ها را می بلعید. کم کم این دژ در میان اهالی روستا به قلعه ای آدم خوار مشهور شد و داستان های بی شماری درباره آن دهان به دهان میان مردم پیچید.
قلعه آدم خوار هم یکی دیگر از دست ساخته های متروک مانده بشر است
امروز، معمای این قلعه مخوف را به نوعی حل کرده اند. گویی استحکام این قلعه و دیوارهای مرتفع 300 متری اش، آن را از دو طرف غیرقابل نفوذ کرده بود. هر بار که بازدیدکننده ای به سوی دیوارهای مرتفعش روانه می شد، دیگر باز نمی گشت. گویا چون بازدیدکننده ها از سوی به قلعه رفته و از سوی دیگر بر می گشتند، گمشده تلقی می شدند. با وجود این به گفته «سوسن پیرفرشی» یکی از شهروندان اردبیل، قصه های قدیمی این قلعه آدم خوار هنوز میان برخی اهالی رد و بدل می شود. او می گوید با وجود توجیه باستان شناسان، قصه ها همچنان به صورت سینه به سینه راه خود را می روند.
فقط دست ساخته های بشر نیستند که محل ترس می شوند، طبیعت شگفتی های بسیاری در خود جای داده است زمین اگر دست به کار شود، می تواند پدیده هایی خلق کند که اعجاب و شگفتی انسان را برانگیزد.
• خرابه های پرقصه: دست ساخته های متروک شده انسان، به مرور زمان مکان هایی برای شکل گیری قصه ها و افسانه های عموما ترسناک می شوند. قلعه های تاریخی و متروک، یکی از مهم ترین آن ها هستند. از این دست قلعه ها که حالا قصه هایی تقریبا شبیه به م دارند و در افسانه های محلی، عموما این قلعه های متروک را خانه جن و ارواح دانسته اند، قلعه «زاهدان کهنه» در 27 کیلومتری شرق زابل و هفت کیلومتری شمال شهرستان «زهک» تا سال های محلی برای این نوع قصه بوده است.
قلعه «زاهدان کهنه» در 27 کیلومتری شرق زابل و هفت کیلومتری شمال شهرستان «زهک» قرار دارد
خانه جن ها
«این جا را خانه جن و ارواح دانسته اند، حتی داستان هایی درباره ربودن دختران جوان توسط اجنه در این دره، در بین مردم منطقه رایج است. برخی باورهای قدیمی هم از ممنوع بودن ورود زن حامله به این منطقه می گوید. قدیم ترها اگر زنی فرزند ناقص به دنیا می آورد، آن را با اجنه این دره مرتبط می دانستند. نه تنها زن حامله که بر طبق باورهای بومی های این منطقه، هیچ کسی نباید حتی به آن نزدیک شود چه رسد به آن که درون آن قدم بگذارد.»
بسیاری از قصه ها و افسانه های رایج در میان مناطق، درباره پدیده هایی است که در اطراف آنها وجود دارد؛ مثل افسانه هایی که درباره «کال جن» در میان مردم شایع است و این یکی را «رضا سلیمان نوری» خراسان پژوه، برایمان روایت کرد.
«دره جنی» یا «کال جن» دره ای است در اطراف روستای «ازمیغان» و در شمال شهر طبس
ظاهر مسحورکننده این دره با دخمه هایی در دل دیواره ها و اشکال عجیب و نامتجانسش، هر قصه و افسانه ای را پرکشش می کند. در امتداد برخی پیچ و خم ها، دیواره های بلند و سر به فلک کشیده، حتی اجازه رویت آسمان را هم نمی دهد. نقوش و برجستگی ها و خلل و فرج کف رودخانه حاصل از فرسایش آب، رمز و راز این جا را دوچندان می کند.
«دره جنی» یا «کال جن» دره ای است در اطراف روستای «ازمیغان» و در شمال شهر طبس در استان خراسان جنوبی. این دره در امتداد خروجی قناتی قرار دارد که در نزدیکی آن واقع شده است. «کال» به دره یا مسیر ایجاد شده توسط سیلاب ها و جریان آب گفته می شود و بخش دوم یعنی «جن» عنوانی است که افراد بومی این منطقه به آن اضافه کرده اند.
برخی افراد نظیر «رضا سلیمان نوری»، ظاهر عجیب و نامتعارف آن را دلیل ارتباط دره با اجنه می دانند. «محدثه ملکی» کارشناس ارشد ایران شناسی نیز که درباره این دره زیاد شنیده است، علت این نام گذاری را عدم آثار حیات در این دره، در طول قرن های متمادی می داند. طبق نظر کارشناس سازمان میراث فرهنگی بنای این مکان به دوران ساسانیان باز می گردد و به نظر می رسد محل چله نشینی یکتاپرستان بوده است.
گذاشتن نام جن روی پدیده ها، فقط منحصر به «کال جن» نمی شود؛ «دودکش جن» در نزدیکی «ماهنشان» زنجان، یکی از شگفت انگیزترین و پرقصه ترین پدیده هایی است که این نام را با خود دارد؛ سنگ بزرگی درون یک دشت، با چند ستون بزرگ رویش که هر کدام سری قارچ شکل و همچون آدمیانی کلاه به سر دارد.
این پدیده، به «قلعه بهستان» هم شهرت دارد؛ چرا که در زیر آن دژی قرار دارد که قدمت آنرا به مادها یا ساسانیان نسبت داده اند. هم کناری این دو (دژی که ساخت انسان در دل یک پدیده عجیب) باعث شده مردم از قدیم این سنگ بزرگ را محلی برا قصه ها و افسانه های ترسناک کنند؛ جایی که جن ها در آن زندگی می کنند و موجودات زنده نمی توانند شب را در کنارش بمانند.
جالب است که در حوالی ماهنشان که در نزدیکی این «دودکش جن» قرار گرفته، دریاچه ای هست که محلی ها آن را «پری» می نامند؛ قدیمی های این روستا می گویند که از اجدادشان شنیده اند در گذشته درون این دریاچه پری دیده شده است. موقعیت این دریاچه هم باعث شده قصه های قدیمی حول و حوش آن بیشتر شکل بگیرد؛ این دریاچه در میان یک دشت وسیع قرار گرفته است و به همین دلیل مثل یک سراب جلوه می کند.
ستاره ها روی زمین
از طبیعت ایران، نمایش هایی مثل «کال جن» یا «دودکش جن» کم ندیده ایم؛ دره «چاهکوه» قشم با آن همه اشکال عجیب و غریبش، یکی از حیرت انگیزترین و جادویی ترین پدیده های طبیعت ایران است. «دره خزینه» لرستان و «دره راگه» در دشت رفسنجان هم از نظر اعجاب و شگفتی چیزی کم از آن ها ندرند، اما دو منطقه به نام های «دره ارواح» دزفول و «دره اژدها»ی کرمانشاه، به دلیل نام شان کمی بیشتر جلب توجه می کنند که آن هم به دلیل شکل و موقعیت خاص و دور از دسترس شان است.
دره «چاهکوه» قشم، یکی از حیرت انگیزترین و جادویی ترین پدیده های طبیعت ایران است
البته همه قصه ها و افسانه ها مربوط به جن و پری و ارواح نیست و برخی روایت های قدیمی از حضور دیگر سیاره ها در ایران حکایت می کند. مثلا کوه های سفیدی که در جاده چابهار به گواتر قرار دارند و به خاطر اشکال عجیب و غریب شان، «کوه های مریخی» لقب گرفته اند؛ کوه های کوچک و بزرگی کنار هم که رو به دریا قرار گرفته و منظره عجیب و حیرت انگیزی درست کرده اند.
یکی دیگر از این نوع پدیده ها، دره ای است که به تازگی هم مکانی باری فیلمبرداری فیلمی با موضوعی ترسناک و ماورایی بود؛ «اژدها وارد می شود» ساخته «مانی حقیقی» در جایی ساخته شد که آن را «دره ستاره ها» می نامند. جایی غریب که سنگ و خاک به اشکالی عجیب درآمده و به همین دلیل از گذشته های دور درباره آن حکایت های خاصی رواج داشته است.
«احمد صفری» یکی از اهالی قشم، افسانه این دره را به ما می گوید: «پدربزرگ ها و مادربزرگ های ما همیشه قصه این دره را تعریف می کردند. می گفتند ستاره ای از آسمان افتاده وسط دره و این شکل ها را ایجاد کرده است. می گفتند به همین دلیل نفرین شده است و شب که می شد هیچ کس جرئت نداشت داخل این دره شود، چون فکر می کردند شب ها اجنه در این دره رفت و آمد دارند.»
صفری این قصه ها را باور ندارد و می گوید که مدت هاست پژوهشگران می دانند که وزش باد در طول سال ها باعث ایجاد این اشکال عجیب شده است. او می گوید: «این دره در طول سال ها به دره ارواح و اجنه معروف بوده، چون شب ها صداهایی از این دره به گوش می رسد که واقعا ترسناک است.» او می گوید احتمالا این صداها، صدای وزش باد لا به لای ستون های سنگی و ماسه ای دره است.
فرسایش، عالم اصلی تغییر شکل زمین است؛ وقتی باد و آب و خاک به هم بپیچند، در طول زمان پدیده هایی شکل می گیرد که حیرت هر انسانی را بر می انگیزد. معمولا عجیب ترین و جالب توجه ترین این پدیده ها را می توان در مناطق کویری دید.
راز باد مسموم
یکی از داغ ترین نقاط روی زمین، منطقه ای است در کویر مرکزی ایران و نزدیک به سمنان، که در طول قرن ها هرگز محلی برای گذر کاروان و عبور انسان نشده و تا جایی که می دانیم هیچ جانوری هم روی آن زندگی نمی کند. این جا «ریگ جن» است؛ جایی که در طول قرن ها حول و حوش آن داستان های ترسناک و خوفناکی شکل گرفته است. هر بار که سفر کویرنوردان به این منطقه ناتمام می ماند یا کسی در آن ناپدید می شود، این قصه ها دوباره بر سر زبان ها می افتد.
قصه هایی از گذشته مانده که این جا محلی است نفرین شده؛ جایی که اجنه در آن زندگی می کنند و ارواح پلید و شیاطین فرمانروایان آن هستند و اجازه ورود، به هیچ جانداری را نمی دهند. برخی از محلی ها هم می گویند هرکس پا به این بیابان بگذارد، توسط زمین بلعیده می شود و دیگر باز نمی گردد.
این جا «ریگ جن» است؛ جایی که در طول قرن ها حول و حوش آن داستان های ترسناکی شکل گرفته
«محمد بابایی» که تجربه های زیادی از سفر به کویر دارد، می گوید: «کویر به خودی خود سرشار از رمز و راز است، چه برسد به کویری مثل ریگ جن که نامش اتفاقات بی پاسخ بسیاری را به همراه دارد».
ریگ جن علامت سوال های بسیاری در خود دارد که به اسرارآمیزترین منطقه ایران شهره شده است. بارها گردشگران و کویرگردان در گل و لجن و نمک این منطقه فرو رفته اند و خیلی از آن ها دیگر برنگشته اند.
سال های متمادی خبر فرو رفتن در گل و لجن این بیابان به هیچ مسافری جرئت ورود به این کویر را نمی داد. کار به جایی رسید که عبور از این کویر، رویای کویرنوردان ایرانی و غیرایرانی شده بود؛ نداشتن چشمه و چاه از یک طرف و باتلاق های سهمگین نمک و تپه های ماسه از طرف دیگر، این منطقه را به دفینه گاه موجودات زنده تبدیل کرده است. البته امروز کویرنوردانی توانسته اند به «ریگ جن» سفر کنند و حتی کل آن را بپیمایند و برگردند.
«راضیه اکبریان» که سال هایی طولانی ساکن سمنان بوده، می گوید: «رفتن به این بیابان همیشه برای من جذاب بود، ولی شنیده هایم در مورد اتفاقات مخوف این منطقه، هرگز اجازه این کار را به من نداد». وقتی از او میپرسم مثلا چه چیزهایی شنیده است؟ پاسخ می دهد: «حضور جن ها و صدای صحبت کردن آن ها با یکدیگر، شایع ترین چیزی است که درباره این منطقه شنیده ام».
دانشمندان درباره اتفاقات رخ داده در این منطقه که باعث فرورفتن ناگهانی انسان در خاک می شود، دلایلی را عنوان می کنند و یکی از عوالم آن را باد قوی و پرسرعتی می دانند که در کویر می وزد و باعث ایجاد کانال های طولانی در این منطقه می شود.
به طور کلی بادها یکی از مهم ترین پدیده ها در شکل گیری اشکال عجیب و غریب روی زمین هستند که خودشان دیده نمی شوند و همین هم رمز و رازها و داستان های بسیاری را درباره شان به وجود آورده است. آن ها یکی از سازنده های اصلی کلوت های شهداد در کرمان هستند؛ یکی از اعجاب انگیزترین پدیده های طبیعی، سازه های خاکی معروف به «نبکا» که از زمین سر برآورده اند و طول شان گاهی به 10 متر می رسد.
بادها در هر منطقه ای از ایران اسمی و عملکردی دارند. دریانوردان ایرانی از قدیم برای آن ها نام های مختلفی گذاشته اند و ساکنان کویر هم انواع آن ها را به خوبی می شناسند. شاید «باد شمال» برای دریانوردان جنوب ایران یادآور توفان و خطر است.
«باد سام» برای اهالی مناطق خشک و گرم، باد مرگ است. البته باد سام که مرحوم دهخدا آن را «باد سموم» معنی کرده، در بین بسیاری از مردم ایران شناخته شده است. اهالی آبادان باد داغی را که از سمت عربستان می وزد، به این نام می شناسند و می گویند همین باد است که همیشه با خود خاک و شن می آورد. حتی «حمزه اصفهانی» هم در کتاب «تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء» درباره این باد و گذر آن در آبادان به سال 234 هجری قمری نوشته است: «باد سموم شدید وزید که مردم مانند آن ندیده بودند. مدت آن زیاد از 50 روز بود.
آغازش از سوم حزیران (تقریبا مطابق تیرماه) و انجامش آخر تموز (تقریبا مطابق مردادماه)، این باد کوفه، بغداد و واسط را فراگرفت و به عبادان رسید و از اواسط به اهواز رفت و همگی رهگذران و کاروان ها را بکشت و چون به همدان رسید، مزارع را بسوخت و در صحرای سنجار موصل هر بشر و شجر و دابه را هلاک کرد و بازارهای موصل چند روز تعطیل شد و راه دهات از شهر منقطع گردید.»
مازندرانی ها هم باد گرمی را که به محصولات کشاورزی شان خسارات فراوان وارد می کند، «باد سام»، «خشکه باد» و «گرم وا» می نامند.
به طور کلی این باد گرم در ایران بسیار مشهور است؛ از منجیل در گیلان تا زابل در سیستان و بلوچستان، هر کس درباره این باد داستانی برای تعریف کردن دارد، اما اهالی شهرها و روستاهای کویر مرکزی، داستان ترسناک تری دارند؛ می گویند باد سام به هر که بخورد، او را از درون می پوساند. یعنی ظاهرش سالم می ماند اما اجزای داخلی بدنش، نیست و نابود می شود.
غار مرگ و جنگل جیغ
مرگ و نیستی، یکی از عوامل ترس هر موجود جانداری است. وقتی پای مرگ در میان باشد، انسان ها می ترسند و درباره عامل مرگ قصه ها روایت می شود. تونلی تاریک که انسان را می بلعد می تواند یکی از مهم ترین مکان ها برای گردشگری وحشت باشد، به شرط آن که برای رفتن درون آن، غارنورد حرفه ای باشید.
از غار «پرآو» صحبت می کنیم؛ غاری بر بلندای کوهی عظیم به همین نام، که در 12 کیلومتری کرمانشاه و در کنار روستای «چالابه» واقع شده است و داستان های ترسناک بسیاری درباره اش می گویند؛ غاری صعب العبور و عمیق که جان عده ای را گرفته و به همین دلیل آن را «غار قاتل» نامیده اند.
ماجرای قصه های این غار بعد از اولین رصد آن آغاز شد. «افشین یوسفی» کوهنورد و غارنورد حرفه ای به ما می گوید که نخستین بار هیئت های انگلیسی در دهه 40 توانست این غار عمودی را تا انتها پایین برود و سختی و سرمای بیش از اندازه این غار باعث شد تا دهه های بعد از آن هیچ ایرانی نتوانست این کار را انجام دهد.
غار مرگ، می تواند یکی از مهم ترین مکان ها برای گردشگری وحشت باشد
وقتی برای نخستین بار در مهرماه 1370 یک گروه غارنورد از «کانون کوهنوردان کرمانشاه» به عنوان اولین فاتحان ایرانی، توانستند تا انتهای غار را پیمایش کنند، گروه های دیگری هم سعی کردند که وارد آن شوند که اتفاقات ناخشوایندی در آن افتاد؛ تاکنون حدود پنج غارنورد در این غار جان باخته اند که جسد دو تن از آن ها هنوز داخل این غار 700 متری است. همین هم باعث شد ترس از غار بیشتر شود؛ به خصوص برای اهالی روستاهای اطراف آن.
«محمد اقدسی» که در کرمانشاه ساکن است می گوید: «خاطره غاری که جان بسیاری را بی رحمانه گرفته، از ذهن مردم پاک نشده است. این غار به عنوان غار قاتل شناخته می شود. خیلی ها آن را خطرناک ترین و ترسناک ترین غار می دانند».
از غار بیرون بیاییم و به جنگلی عجیب برویم؛ جنگلی که جیغ می کشد؛ در توابع بخش «طرقبه» در جنوب شهرستان «مشهد»، روستایی است به نام «سربرج». پدیده ای وحشتناک در دل این روستا، سالانه جاذبه گردشگری هزاران ایرانی و غیرایرانی شده است. البته به غیر از کسانی که در میانه راه پشیمان شده و راه بازگشت را در پیش گرفته اند.
«جنگل جیغ» را همان «جنگل سربرج» به گفته اهالی این روستا شب ها آرام و قرار ندارد. از غروب آفتاب تا طلوع خورشید صدای جیغ ها و فریادهای درختان این جنگل، وحشت و اعجاب بسیاری از اهالی را برانگیخته است. تا جایی که دهیاری روستا دست به کار شده تا راز این درختان را فاش کند.
«جنگل جیغ» را همان «جنگل سربرج» به گفته اهالی این روستا شب ها آرام و قرار ندارد
با اعزام کارشناس به این منطقه و انجام تحقیقات وسیع روی آن، اعلام شد این صداها مربوط به نوع خاصی از جیرجیرک است که در زبان محلی به آن «کز» می گویند. سال های پربارش که آب رودخانه «سربرج» خشک یا کم آب نیست، این جیرجیرک ها به درختان حمله کرده و لا به لای شاخ و برگ آن ها پنهان می شوند. نکته قابل توجه این جاست که تنها چند سالی است که این صداها از جنگل بیرون می آید، یعنی دقیقا از سال 1390 تاکنون که همواره آب در رودخانه جاری است.
با وجود این تحقیقات و نسبت دادن علت این فریادهای شبانه جنگل، برخی معتقدند این صداها شباهتی به صدای جیرجیرک ندارد. «دلارام کاردار» یکی از اهالی مشهد که درباره این جنگل زیاد شنیده است، می گوید: «من از بچگی با صدای جیرجیرک بزرگ شده ام و فکر می کنم صدای جیرجیرک با صدای جیغ فرق دارد».
البته از طرفی کارشناسان تعداد جیرجیرک های هر درخت را تا 3000 جیرجیرک تخمین زده اند. گرچه صدای این جنگل باعث ترس شده، اما جایی هم هست که شکل درختان ترس ایجاد می کند.
«انبوه درختان خشک شده در میان این دریاچه، منظره ای مخوف و غیرعادی ایجاد کرده است». این را «محسن نیکجو» از اهالی مازندران درباره مکانی می گوید که نام محلی آن هم خوفناک است؛ «دریاچه ارواح» یا «تالاب ارواح». از درون آب های این دریاچه، شاخه های خشکیده ای سر برآورده اند که برای اهالی روستای «چلندر» که در کنار این دریاچه هستند، محلی برای قصه های عجیب و غریب شده است.
این دریاچه که در اصل «دریاچه ممرز» نام دارد، تحت حفاظت سازمان محیط زیست است و بدون مجوز نمی توان نزدیک آن رفت. بکر بودن و شکل عجیبی که درختان و دریاچه در این منطقه درست کرده اند، باعث شده قدیمی ها این مکان را متعلق به ارواح سرگردان بدانند و توصیه کنند که کسی شب را آن جا نماند.
واقعیت این است که تمام این قصه های ترسناک یا بر اثر حادثه ای مانند مرگ انسان به وجود آمده اند یا شکل ظاهری شان باعث ترس شده یا دور از دسترس بودن و تاریک بودن شان آن ها را رازآلود کرده است. هرچه هست، این قصه های شفاهی به عنوان میراث ناملموس طبقه بندی می شوند و توانایی آن را دارند که به قصه هایی ماندگار تبدیل شوند. فردوسی سال ها پیش با جمع آوری قصه های شفاهی و اسناد تاریخی، شاهکاری خلق کرد که هنوز هم زنده و پویاست. جدای از این، می توان همراه این قصه ها به سفر رفت؛ نه سفری معمولی، بلکه سفری به عمق ترس و وحشت.