گردشبان (gardeshban.ir) : اگر هم اهل مسافرت هوایی نباشید حتماً از این دست خبرها و خاطرات شنیدهاید. حضور در هواپیمایی که در اوج آسمان در پرواز است باعث میشود برخی افراد دچار استرس زیادی شوند و همین استرس باعث رفتارهایی بشود که انتظارش را ندارند. اگر مسافران هواپیما چند خاطره از این اتفاقات داشته باشند، خلبانها و مهمانداران، دهها تجربه از این دست اتفاقات دیوانهکننده، عجیب و گاهی ترسناک دارند. در ادامهی مطلب چند مورد از ترسناکترین و عجیبترین اتفاقات رخ داده برای خلبانها و مهمانداران را از زبان خودشان میخوانیم. با لستسکند همراه باشید.
هواپیما در حال سقوط است!
من به مدت سه سال مهماندار هواپیما بودم و هیچ وقت آخرین پروازی که در آن بودم و بین مینیاپولیس و دیترویت در سال ۲۰۰۹ انجام میشد را فراموش نمیکنم. ما در پروازمان یک بیمار روانی داشتیم که در همان ابتدای پرواز شروع به داد و فریاد کرد که هواپیما سقوط میکند و همه میمیرند. بعد از این که هواپیما ارتفاع گرفت او را به بخشی جدا از مسافران منتقل کردیم تا او را آرام کنیم و مسافران را هم از این ترس دور کنیم.
اما درست بعد از آن بود که هواپیما دچار توربلانس هوایی شد، نوشیدنیها به اطراف پرتاب و ریخته شدند، کیفهای مسافران از محفظههای بالایی به اطراف پرتاب شدند و مسافران شروع به جیغ و فریاد کردند. تعدادی از مهمانداران نه تنها کمکی نکردند بلکه شروع به گریه کردند! خیلی وحشتناک بود.
وقتی که در نهایت به دیترویت رسیدیم باند فرودگاه یخ زده بود و موقع فرود هواپیما روی باند سر خورد و دوباره جیغ و فریاد مسافران شروع شد. وقتی که هواپیما متوقف شد همه مسافران در حال تشویق و تحسین خلبان بودند. نیروهای امنیتی فرودگاه وارد هواپیما شدند و آن بیمار روانی را بازداشت کردند. من خودم به اندازهای احساساتی شده بودم که میخواستم به محض پیاده شدن، استعفا دهم.
خودکشی در دستشویی هواپیما
دختری حدود ۲۰ ساله در حال پرواز از کانادا به کشوری دیگر بود که کاملاً عادی به دستشویی میرود و بعد از چند دقیقه مهماندارها متوجه میشوند که مسافران پشت در یکی از دستشوییها جمع شدهاند چون دستشویی دیگر ۱۰ دقیقه است که باز نمیشود. بعد از این که هیچ پاسخی از داخل شنیده نشد، مهماندار با کلید مخصوص خود در را باز کرد و با صحنهی خودکشی دختر مواجه شد. او با در یک کنسرو فلزی رگ مچ هر دو دستش را پاره پاره کرده بود و بعد از خونریزی مرده بود.
خطر باز شدن در هواپیما و مجبور کردن مسافران به نشستن
من مهماندار یک هواپیمای کوچک ۵۰ نفره بودم. در یکی از سفرها وقتی ۴۰ دقیقه تا رسیدن به مقصد مانده بود، از کابین به من اطلاع داده شد که نشانگر در قسمت مسافران هشدار میدهد که در کامل قفل نشده است. من نشانگرهای قفل در را چک کردم و متوجه شدم دو تا از قفلهای آن، هشدار بسته نشدن میدهد. مشکل قابل حل نبود و من هم برای حفظ امنیت مسافران خدماترسانی را متوقف کردم و تمام مدت پرواز را کنار در هواپیما نشستم و دعا میکردم که این فقط مشکل نشانگر باشد.
در این ۴۰ دقیقه به هیچ مسافری اجازه نمیدادم که از جایش بلند شود و همه باید کمربند خود را میبستند. به هیچ کس حتی اجازه رفتن به دستشویی را هم نمیدادم چون نمیخواستم یک مسافر بدشانس همزمان با باز شدن در به بیرون از هواپیما کشیده شود. مسافران اظهار ناراحتی میکردند که چرا نمیتوانیم کمربندها را باز کنیم، پاسخ من این بود که خلبان احتمال برخورد با چاله هوایی را میدهد. در نهایت بدون مشکل فرود انجام شد اما مسافران با ناراحتی پیاده شدند.
مشت خوردن از بچه چهار ساله
من مهماندار هستم و با توجه به حرفهای بودن همهی خلبانها و کارکنان کنترل ترافیک که با آنها کار میکردم، اتفاق وحشتناکی برای من رخ نداده است. بدترین اتفاقی که برای من افتاد، مشت خوردن از مسافر بود اما نه یک مسافر بزرگسال بلکه یک کودک چهار ساله. من تا به حال چنین مشتی به صورتم نخورده بود و در ادامهی پرواز هم باید جلوی عصبانیت خودم را میگرفتم.
مردی توسط موتور هواپیما تکه تکه شده؟
من جزو نیروهای خدمات پرواز در فرودگاه بودم که در یک روز عادی در بیسیم اعلام شد یک نفر از درهای امنیتی عبور کرده و به سمت باند فرودگاه رفته است. دهها نفر از نیروهای امنیتی شروع به جستجو کردند. من اولین کسی بودم که متوجه وجود خون زیادی روی بال هواپیمای آماده پرواز شدم.
همه با مشاهده آن دچار شوک شدند و به خلبان اطلاع دادند که تیکآف نکند. دور موتور جت پایین بود و بعد از خاموش کردن آن همه به سمت هواپیما رفتند تا ببینند چه بلایی سر مردی که گفته شد آمده است اما آنجا هیچ مردی نبود! یک شاهین به داخل موتور رفته بود.
به خواب رفتن خلبان در وسط پرواز
2
من خلبان بازنشسته هستم. یک روز به تنهایی با یک هواپیمای نسبتاً قدیمی بدون سیستم خلبان خودکار در حال پرواز بودم. هوا بسیار آرام بود و منظره زیبایی هم در آسمان جلوی من دیده میشد. صدای وزوز هواپیما هم در گوشم پیچیده بود و ناگهان به خواب رفتم!
با یک حالت ترس از خواب پریدم و سریع همه چیز را چک کردم، من کجا هستم؟ چه ارتفاعی هستم؟ از مسیر خارج نشدم؟ ساعت چند است؟ من فقط ۵ دقیقه خوابیده بودم اما این بسیار خطرناک است. یک ساعت تا رسیدن به فرودگاه مانده بود. این یک درس بزرگ برای من بود تا با خستگی پرواز نکنم.