گردشبان (gardeshban.ir) : باستانشناسی یکی از شاخههای تلفیقی علوم مدرن است که هم پا در علوم انسانی دارد و هم سر در علوم تجربی میکشد؛ هم باید با دانش تاریخ و مکاتب پژوهشی آن آمیزش داشته باشد و هم باید بهرههایی از علوم شیمی و بیوفیزیک را در خود جا دهد. این علم برای شناخت تاریخ، از روشهای علوم تجربی بهره میگیرد و تا حدودی از علوم انسانی فاصله میگیرد و به عبارتی، تاریخ را برای گنجاندن در موزهها و فروش در گالریهای حراجی نظیر کیریستیز، یونامز و ساتبیز، مهیا میکنند. با این حال، صرفنظر از اقتصاد سیاسی پروژههای باستانشناسی در سراسر جهان و به ویژه کشورهای کهن، این علم اثرات بسیار گستردهای در تعریف و بازتعریف در هویت تاریخی هر سرزمین دارد و میتواند با خاکبرداری از اوراق کهن تاریخ، صفحاتی ناشناخته از تاریخ و امر تاریخی را پیش روی مردمان روزگار حاضر، ورق بزند.
پروفسور الیزابت کارتر، استاد کرسی باستانشناسی ایران در دانشگاه یوسیالای ایالات متحده از نقش «استراتژیک» وقوع عصر برنز در تحول تکوینی سیر حیات بشر، سخن گفته و از اهمیت رشتهکوه زاگرس و خاصه منطقه لرستان، در گسترش بهکارگیری آلیاژ برنز، مسائلی را مطرح میسازد که نشان دهنده اهمیت ذوب فلزات و نقش آن در رشد تمدن بشریست.
عصر مفرغ دقیقا چه اهمیتی در تاریخ دارد و نقطه کانونی آغاز آن در کدام سرزمین بوده است؟ دسترسی به منابع معدنی در آغاز این دوره از تاریخ چه اهمیتی داشت؟
دوران برنز یا همان عصر مفرغ، پس از عبور بشر از دوران نوسنگی آغاز میشود و در فرآیند تکوین بکارگیری مس (پس از عصر مس)، مردمان سرزمینهای غربی ایران و به ویژه مردم لرستان و ایلام، توانستند با ذوب کردن قلع و مس، علاوه بر فهم نقطه ذوب فلزات و بکارگیری کورههای کوچک ذوب فلز، توانستند که بسیاری از کالاهای جدید و ظروف مورد نیاز خود را بسازند. پس از آن که اهمیت بکارگیری این فلز در امور نظامی توسط تمدنهای موجود در زاگرس و بینالنهرین، مناسبات سیاسی خاورمیانه دستخوش تغییرات گسترده شد، کشورهای مختلف از جمله مصر، لیدیه و فنیقیه به دنبال راههای جدید برای دستیابی به سرزمینهای غنی از مس و قلع بودند تا با بکارگیری این فلز استراتژیک، برتری اقتصادی و نظامی خود را تثبیت کنند، هرچند که شکست سختی از دولتهای بینالنهرین خوردند و کوشیدند تا به دنبال اکتشاف، ذوب و بکارگیری فلزات دیگری بروند. مفرغ (برنز) در یک دوره طولانی مدت، به عنوان وسیله حفظ ارزش و پسانداز داراییها محسوب میشد و کشورهای مختلف با پذیرش سکههای مسی و سنجش وزن آن، آن را به عنوان وسیله مبادله به رسمیت میشناختند.
ایران چه پیشینهای در این زمینه داشته و چه صنایعی در ایران، پیرامون مفرغکاری و ذوب این آلیاژ، شکل گرفتند؟
تمدنهای موجود در مناطق غربی ایران، دسترسی گستردهای به منابع قلع داشتند و با برقراری ارتباط با مناطق استخراج مس در شهداد کرمان و بمپور بلوچستان، توانستند که با گسترش ساخت جنگافزارها، وسایل کشاورزی، ظروف، کاربردهای ساختمانی و تزئینی، سازههای باشکوهی از برنز را در سرزمینهای غربی ایران فراهم کند که در موزههای مهم دنیا تاکنون به نمایش درآمدهاند. مهمترین نکته در کاربست این آلیاژ، فهم خواص فیزیکی و شیمیایی و پیشبینی رفتار طبیعی فلزات، توسط مردم سرزمینهای غرب ایران بود که علاوه بر شناسایی فلزاتی مثل قلع و مس، نحوه ترکیب این دو فلز، دمای لازم برای کورهها و نسبت لازم برای ترکیب این دو فلز، به جهت تولید آلیاژهایی مثل برنز و برنج، نشان از یک رفتار شاهکار تاریخی دارد که تمدن بشر را چند گام به پیش برد و اثرات سریعی را بر تمدنهای بینالنهرین و مصر داشت که باعث شد به سایر سرزمینهای دنیا نیز سرایت کند.
ویل دورانت معتقد بود که بکارگیری آلیاژها، باعث انقلاب در حملونقل و تحول در صنعت و کشاورزی شد و بازار، به مفهوم تاریخی کلمه را ایجاد کرد. در یافتههای باستانشناسی، بکارگیری مفرغ و ساخت آلیاژها، چه نقشی در گذار تمدن، به عصر آهن و سایر مراحل مهم تمدن در تاریخ بشری داشت؟ آیا یافتههای باستانشناسی هم این حجم از تحول به وسیله این فرآیند صنعتی را تائید میکنند؟
بدون تردید باید بگویم که این تحول واقعی بوده! مردم در زمانی که این دو فلز را میشناختند، با فاصله زمانی بسیار کمی، آرسنیک، جیوه، سرب، طلا و نقره را نیز شناسایی کردند و با ترکیب در بکارگیری این عناصر، تمدن بشری را به مراحلی بعدی پیشرفت خود منتقل کردند و توانستند که کالاهای مختلفی بسازند که چرخ یکی از آنها بود و اختراع چرخ، مهمترین دستاورد تاریخ تمدن باستان برای حملونقل بود. البته این تحول در بکارگیری ابزارهای کشاورزی و جنگافزارها نیز خودنمایی میکرد و باعث میشد که مناسبات اقتصادی، نظامی و سیاسی نیز، پیرامون تحول در دستاوردهای فلزی تمدن بشری، تغییرات مختلفی را به خود ببیند و از این جهت، یافتههای باستانشناسی، تاکنون با این تحلیل ویل دورانت در تناقض نبوده است! البته باستانشناسی علم پیشبینی ناپذیر کردن تاریخ است! یعنی هر لحظه ممکن است که با اکتشافات جدید، استواری باورهای پیشین، دچار فروپاشی نظری و تاریخی شود و بر مناسبات سیاسی و فرهنگی میان دولتها و ملتها هم اثرگذار باشد.
ایلنا