گردشبان (gardeshban.ir) : «سعید انصاریان» جوان 31 سالهای که متولد «الگن» از توابع بخش جاروسا در استان کهگیلویه و بویراحمد است، کودکیاش را در دامنههای اسرارآمیز زاگرسی این روستا گذرانده و در رشته مورد علاقهاش کارگردانی سینما تحصیل کرده تا تصاویر رویاگونهای که از زاگرس در ذهن دارد را بتواند با تصاویر درام سینمایی روایت کند، اما میگوید: پس از پایان تحصیلات، سینما برخلاف تصورم که قرار بود سینما هنرم باشد، سینما تبدیل به شغلم شد و زندگی در تهران از من یک مستندساز مواجببگیر ساخت.
یک اتفاق باعث میشود که این مستندساز جوان به روستای آباء و اجدادیش بازگردد و راهی را آغاز کند که در نتیجه آن نه تنها خودش بلکه روستای الگن و ساکنین آن زندگی متفاوتی را تجربه کنند.
گفتوگوی پیش رو با «سعید انصاریان»، روایتی از تحول زیست محیطی درون یک جوان ایرانی و یکی از روستاهای کهگیلویه و بویر احمد است، روستایی که این روزها تبدیل به محل رفت آمد گروههای مختلف متخصص و فعالان محیط زیست شده است.
با اهالی یک روستای دور افتاده از مرکز هم پیمان شدهاید تا زاگرس را از مرگ نجات دهید، فارغ از تصمیمهای ساختاری یک حرکت از دل مردم برای آینده طبیعت و نسلی که در آن قرار است به زیستش ادامه دهند، کمی از این انگیزهها و جرقههای ذهنیتان بگویید که چطور یک پسر جوان در اوج جوانی تصمیم میگیرد به جای تجربه پیشرفت در محیط شهری و امروزی را رها کند و به یک روستای دورافتاده برود و با مردم این روستا همزبان و همپیمان شود.
من آدم محیط زیستی نبودم و تصورم این بود که اوضاع محیط زیست در زاگرس خوب است، اما همیشه در پسزمینه ذهنم تصور میکردم که روزی تهران را رها کرده و به روستای زادگاهم بازگردم اما هیچ وقت فکر نمیکردم این مهاجرت با انگیزه محیط زیستی باشد.
تصمیم گرفتم به جای اینکه سربار طبیعت باشم، باری را از روی دوش خسته زاگرس بردارم
هرچند به مهاجرت فکر میکردم اما این ترس را هم داشتم که زندگی ماشینی و سریع تهران را رها کنم و در یک محیط محدود جغرافیایی و با دغدغههای کوچک یک روستای دور افتاده زندگی کنم، به خاطر همین ترسم همیشه تصورم این بود در اواسط چهل سالگی مهاجرت به روستا را تجربه خواهم کرد و در آن زمان با یک زیست روستایی و پرداختن به کشاورزی ادامه حیات میدهم، تا اینکه حدود 4 سال پیش در جریان آشنایی با «محمد درویش» کارشناس و فعال محیط زیست متوجه اوضاع وخیم جنگلهای زاگرسی شدم؛ پس از آن به کسب اطلاعات بیشتر پرداختم و تصمیم گرفتم این اطلاعات را با شرایط حقیقی تطبیق دهم.
با کسب این اطلاعات بود که مهاجرت معکوسم به روستا که در 15 سال آینده تصورش را میکردم، پیش از موعد اتفاق بیفتد، چون اگر این مهاجرت را به 15 سال آینده موکول میکردم دیگر چیزی از طبیعت زاگرس باقی نمیماند که بخواهم به آن پناه ببرم.
در عین حال دلم نمیخواست، مهاجرتم احساسی و هیجانی باشد به همین دلیل با کمک کارشناسان و صاحبنظرانی که پس از ایجاد دغدغه محیط زیستی با آنها آشنا شدم همه زمینهها را سنجیدم و تصمیم گرفتم در این مهاجرت به جای اینکه سربار طبیعت باشم، باری را از روی دوش خسته زاگرس بردارم.
پس از بازگشتم به روستا در همان روز اول و در اولین گام، تمامی اهالی الگن و حتی آنهایی را که از روستا مهاجرت کرده بودند را در مسجد روستا جمع کردم و طرحی را که در ذهنم بود، با توجه به پتانسیلهای موجود روستا و مردمش برای آنها شرح دادم، خوشبختانه آنها هم پذیرفتند.
بنیاد الگن همچون بلوط گامهایی آهسته و پیوسته بر میدارد
از طرفی ارتباطم را با زنجیرهای از متخصصان حوزه محیط زیست قویتر کردم و با همفکری آنها به این نتیجه رسیدیم که با تشکیل یک بنیاد به نام «بنیاد الگن» میتوان برای رسیدن به اهداف مشترک همه ذینفعام اقدام کرد، چشمانداز، فازهای بلندمدت و کوتاهمدتی را هم برای رسیدن به اهداف این بنیاد ترسیم کردیم، البته با این شیوه که همچون بلوط گامهای آهسته و پیوستهای برداریم.
بنیاد الگن قرار است چه اهدافی را پیش ببرد؟
این بنیاد درواقع یک پویش مردمی است که خاستگاه اصلی آن را مردم روستای الگن تشکیل میدهند، آنها تصمیم گرفتهاند از محیط زیستشان مراقبت کنند. و این کار با هدف گذاریهای کوتاه مدت و بلند مرتی دنبال خواهد شد که روستا به بلوغ برسد.
آیا مردم الگن چنین تصویری را داشتند یا شما چنین انگیزهای را در آنها ایجاد کردید؟
آنها هم مثل من متوجه آسیبهایی که به زاگرس وارد میکردند، نبودند. پس از هم زبانی و گفتوگوهایی که درباره آینده زاگرس داشتیم و ایدههایی که در ذهنم پرورانده بودم، با کمک اهالی و کارشناسان چند وجه برای بنیاد در نظر گرفتیم که وجه غایی آن محیط زیست و ترمیم بخشی از زاگرس است.
آیا منطقه الگن دچار آسیب جدی زاگرسی شده است و یا ظرفیت خاصی در آن دیدید که به سراغ این منطقه رفتید؟
وضعیت زاگرس میانی خیلی وخیمتر از ما است اما نکته این است که اولین اصل در محیط زیست و برای حفظ تداوم این است که بومیهای منطقه وارد میدان شوند، خب من باید کارم را از جایی آغاز میکردم که به آن تعلق داشتم به همین خاطر این روستا را به عنوان پایلوت انتخاب کردم تا پس از موفقیت در آن در دیگر پهنههای زاگرس این طرح را گسترش دهم. بدین ترتیب دیگر زاگرسنشینان میتوانند از ما الگو بگیرند و مثل ما از صفر شروع نکنند.
بومیها حرف من را میفهمیدند و به هم احترام میگذاریم، من فکر میکردم که میتوانیم 2 میلیون درخت را با ایجاد یک منطقه حفاظت شده و با کمک منابع طبیعی در بازه 20 ساله به زاگرس برگردانیم.
برای رسیدن به این هدف و اینکه کمترین تعارض را با بومیها داشته باشیم تصمیم گرفتیم بخشی از اقلیم را در فاز اول قرق کنیم و چرای دام را ممنوع کنیم تا فرصت دهیم زاگرس به بازآوری خود بپردازد و به یک نقطه ایمن برسد. ما هم به کمک کاشت بذر و نهال از گونههای مختلف به این بازآوری کمک کنیم. در فاز اول که این فاز سه ساله تعریف شده است از ابتدای پاییز برای کاشت بذر وارد عمل شدیم که در واقع یک آزمون و خطا به حساب میآید چون باید ببینیم آنچه که ما میکاریم موفقتر خواهد بود یا آنچه که خود زاگرس بازآوری میکند.
در فاز اول فعالیتمان دو میلیون درخت را با ایجاد یک منطقه حفاظت شده و با کمک منابع طبیعی در بازه 20 ساله به زاگرس بازگردانیم
بر اساس نتیجه این اتفاق تصمیم خواهیم گرفت که آیا مراقب زاگرس باشیم تا به نقطهای ایمن برسد یا به کاشت نهال ادامه دهیم.
وجه دوم این طرح این است که بر روی توانمندیهای بومیان سرمایهگذاری کنیم تا بدون واسطه و کمک گرفتن از دولت توانمندیهای آنها بروز پیدا کند و به این ترتیب از بخشی از دامپروری که خارج از توان مراتع است بکاهیم. گردشگری و صنایع دستی هم از شاخصههای ما برای رسیدن به این وجه است. چون مردم این منطقه صنایع دستی فوقالعاده ارزشمندی دارند که از آن غفلت میکنند، ضمن اینکه طبیعت این منطقه با توجه به مسافت ایمنی که از شهرهای بزرگی مثل تهران دارد بکر و دست نخورده باقی مانده است و از طرفی چون به صنایع دستی فکر نشده است، این صنایع دستی به صورت جدی وارد بازار نمیشوند. البته تصمیم گرفتهایم که صنایع دستی را از حالت تزیینی صرف خارج کرده و به آن شکل کاربردی بدهیم. برای رسیدن به این هدف هم با هنرمندان بسیاری صحبت کردیم.
به دنبال جذب گردشگر لوس نیستیم، الگن گردشگرانی را خواهد پذیرفت که به چرخه پیشرفت این روستا کمک کنند
در بُعد گردشگری هم میخواهیم به نقطه گردشگری ایمن و مسؤولانه برسیم. ما به دنبال جذب گردشگر لوسی که به دنبال سرویس گرفتن هست نیستیم میخواهیم بر روی گردشگرهای بومگردی کار کنیم که به چرخه پیشرفت الگن کمک کنند، آنها به فکر طبیعتدرمانی هستند و قرار نیست تمام امکانات هتلینگ را در خانههای بومی به آنها ارائه دهیم بلکه به این فکر هستیم که همان سبک و سیاق خانههای روستایی به عنوان اقامتگاه موقت فراهم شود تا گردشگر هدف ما که برای پرداختن به درون خود و طبیعت پیرامونش به الگن آمده بهترین استفاده را از آن ببرد. برای رونق این نوع گردشگری خانههای کهنی که نیمهمخروبه هستند و رها شدهاند را با کمک اهالی روستا از این هفته مرمت کنیم.
در این میان زیرشاخههایی هم برای رسیدن به هدفمان تعریف کردهایم، مثل آمادهسازی نسل آینده، ما با آموزش مفاهیم زیست محیطی به کودکان و برگزاری دورههای همخوانی کتاب، نقاشی، قصهگویی کارمان را آغاز کردیم تا با این هدف این نسل پرچمدار و وارث حرکتی باشند که در منطقه شروع کردهایم.
ضایعات طبیعت مثل بلوطهای کهنسال هم از چشممان نیفتاده است با دعوت از هنرمندان محیطی تصمیم گرفتیم آثار محیطی خلق کنیم، تا یک پارک موزه محیطی در منطقه به وجود بیاید، شرطمان هم این است که از هیچ مصالح غیرطبیعی استفاده نکنیم. برای زنان و دختران هم برنامههایی داریم که در این چرخه پیشرفته روستا حضور داشته باشند و اعتماد به نفسشان افزایش یابد.
اگر بخواهم به طور کلی بگویم تا این لحظه چه موفقیتی کسب کردهاند باید به کارگاههای برگزار شده برای کودکان اشاره کنم که از همان روزهای اول مهاجرتم شروع شد.
درختان کهنسال، یک پارک موزه طبیعی در الگن را به وجود میآورند
بچهها از همان ابتدا در جمعآوری زبالهها به ما کمک میکردند، شروع کارهای ویدیویی با کودکان کردیم برای هفته کودک هم ویدیویی تولید شد با عنوان رویای بلوط که تبدیل به آیتم اصلی شبکه کودک شد و بسیار در روحیه کودکان الگنی تأثیر مثبتی گذاشت. سعی میکنم در حوزه کودکان خیلی سنجیده عمل شود. گروههای داوطلب آموزش کودکان را با وسواس انتخاب میکنم تا از سابقه کاریشان مطمئن نشوم کودکان الگنی را به آنها نمیسپارم.
در حوزه محیط زیست چه کارهایی کردهاید؟
ما منطقه قرقمان را مشخص کردیم، کارهای اداری آن تمام شده و هفته آینده با حضور مدیران کل مربوطه تابلوی آن را نصب میکنیم، محیطبانان داوطلبی را ساماندهی کردیم و پیشبینی میکنیم صد هزار بذر بلوط را از بازه دو هفته آینده تا اواسط دی ماه در این منطقه قرق شده بکاریم. گروههای حامی داوطلب هم از سراسر کشور و دنیا برای کمک به الگن همراهمان شدند، تعداد داوطلبان آنقدر زیاد بود که آنها را به گروههای 20 نفره تقسیم کردیم تا در بازه 3 تا 4 روزه به الگن بیایند و در پروژه کاشت نهال با ما همراه شوند.
این حضور داوطلبان خود میتواند زمینهای برای آزمودن میزبانی از گردشگران باشد، برای این موضوع فکری کردهاید؟
بله، ما برای مرمت بافت نیازمند تیم مهندسی قوی بودیم تا کار نقشهبرداری و تعیین هویت بناها، تاریخسنجی و دیرینهشناسی را انجام دهند به همین دلیل فراخوانی زدیم به نام ترسیم یک رویا که حدود 300 نفر از سراسر کشور و حتی تعدادی از ایرانیان خارج از کشور برایمان رزومه فرستادند و گفتند حاضرند به صورت داوطلبانه در این طرح با ما همکاری کنند. قرار بود 20 تا 30 نفر برای فاز اولیه انتخاب کنیم و به دلیل استقبال 50 نفر را دعوت کردیم و 2 فاز فعالیتمان یکی شد، از طرفی با این طرح شرایط پذیرایی از گردشگران را هم محک زدیم.
خوشبختانه این گروه آنقدر راضی برگشتند و اقامت در روستا به مذاقشان شیرین آمد که حتی بسیاری از مهندسان تراز اول حاضر در آن جمع اعلام کردند حاضرند به عنوان کارگر در این طرح به ما همکاری کنند.
در حال حاضر پرونده حدود 100 صفحه اطلاعات دقیق و علمی از الگن آماده شده و با کمک گروههای مردمنگار جامعهشناس آن را گردآوری کردیم، اطلاعات مربوط به مناسک و آیینها و شرایط اجتماعی این روستا ثبت شده و به حدی این مستندات قوی است که میتوانیم با کمک آن به ثبت تاریخی روستا هم اقدام کنیم.
در واقع با حضور نیروهای داوطلب در زمان و برنامه صرفهجویی شد و یک تجربه خارقالعاده در جذب گردشگر داشتیم.
الگنیها چند نفر هستند؟
این روستا هزار نفر جمعیت داشته و بر اساس آخرین آمار خانه بهداشت 384 نفر در حال حاضر (60 تا 70 خانوار) در این روستا زندگی میکنند.
چطور توانستید مهاجران روستا را پیدا کنید و چطور راضی به همکاری شدند؟
وقتی که ایدهام درباره تشکیل بنیاد الگن، رسانهای شد، پیش از اینکه پا به روستا بگذارم اهالی روستا، یک گروه در فضای مجازی تشکیل دادند و مهاجران هم در آن دعوت شده بودند و در همان شب اولی که در روستا اطلاعات را به آنها منتقل میکردم، بدون مخالفت و نگرانی به طرح پیوستند این مسأله انگیزه و توان بالایی به من داد. اهالی روستا هم بسیار پای کار هستند و هر روز پرتوانتر حاضر میشوند.
اهالی روستا بسیار پای کار هستند و هر روز پرتوانتر حاضر میشوند. آنها از اینکه میبینند چقدر از افراد متخصص سراسر کشور برای کمک به این روستا میآیند، انگیزه بیشتری پیدا میکنند
آنها از اینکه میبینند چقدر از افراد متخصص سراسر کشور برای کمک به این روستا میآیند، انگیزه بیشتری پیدا میکنند، مدرسه هم با کمک خودشان نوسازی و رنگآمیزی شده است. بچهها خوشحالترند و اعتماد به نفسشان بالا رفته و فضای روستا در حال تغییراتی است.و تصمیم گرفتم برای بهبود شرایط کشاورزی هم از آفتشناسان و حشرهشناسان دعوت کنم.
آیا جرقه شروع کارتان را از آن زوج برزیلی که در جنگلهای آمازون 2 میلیون درخت کاشتند زده شد؟
اتفاقی که برای من افتاد این بود که دو بار «ویم وندرس» فیلمساز به نام آلمانی بر روی سرنوشت و دیدگاه من تأثیر گذاشت. یک بار در دوران دانشجوییام فیلمی از او دیدم به اسم «بهشت در فراز برلین» که درباره فرشتههای نامرئی و فناناپذیری بود که در سطح شهر برلین پخش شده بودند و افکار انسانها را میشنیدند، وقتی این فیلم را در کانون فیلم دانشگاه دیدم و تا چند روز مسحور شده بودم و به خودم میگفتم من به دانشگاه آمدم که سرانجام چنین فیلمی بسازم اما کسی در کشوری دیگر یک سال پیش از دنیا آمدنم این فیلم را ساخته و جایزه بهترین فیلم جشنواره کن را گرفته است و اینکه من فکر میکنم که در ذهنیتم تنها هستم اشتباه است.
تا اینکه چند سال پیش در جشنواره سینما حقیقت متوجه شدم فیلم «نمک زمین» از همان کارگردان قرار است اکران شود برایم جالب بود و به اعتبار نام کارگردان این فیلم را دیدم که مربوط به زندگی سالگادو عکاس برزیلی بود که در آمازون درخت کاشت و بسیار تحت تأثیر قرار گرفتم.
پس از آن اتفاق با محمد درویش آشنا شدم و گفتم میخواهم مثل این زوج برزیلی به زادگاهم برگردم و برای زاگرس کاری کنم. البته الان پیشبینی 2 میلیون کاشت درخت را داشتم اما میخواهم تا زندهام کاشت بلوط را ادامه بدهم.
ویم وندرس کارگردان مستند ساز مشهوری که دوبار زندگیام را تحت تاثیر قرار داد با مستند «نمک زمین» به من گوشزد کرد که به باید به زادگام بازگردم
بنابراین وندرس دو بار مسیر زندگی من را تحت تاثیر قرار داد، یک بار با فیلم بهشت بر سر فراز برلین به من گفت که سینما را بهتر از من بلد است و میتواند به زبان بهتری حرف من را بزنند، از طرفی با فیلم نمک زمین به من گوشزد کرد که باید به زادگاهم برگردم. من مخالف حرکتهای نمایشی هستم و اینکه بسیاری از سازمانهای مردمنهاد درخت میکارند و بنر به دست میگیرند پس از گرفتن عکس یادگاری نهالهای کاشته شده را رها میکنند را حرکتی خردمندانه نمیدانم.
در این مدت سعی کردم به تمام زمینههای فرهنگی و اجتماعی و محیطی در منطقه واقف شوم، اگر با چوپانی صحبت میکنم و از او خواهش میکنم در محدوده قرق نیاید به او پیشنهاد میدهم که جز این محدوده در چه محدودهای میتواند گوسفندانش را به چرا ببرد. حتی حواسم است که در بحبوحه انتخابات مجلس که پیشرو است از این حرکت مردمی سوءاستفاده نشود. به شدت در انتخاب داوطلبان و همراهان طرح گزیده عمل میکنم چون میخواهم آهسته و پیوسته پیش بروم در بهترین شرایط سه سال طول میکشد تا کار در مرحله اول به نتیجه برسد.
آیا تحقیق شده که «واکاری» در این منطقه نتیجهبخش خواهد بود؟
آن زوج برزیلی که 2 میلیون درخت کاشتهاند، از آن 2 میلیون درخت کاشته شدهشان، تعداد محدودی باقی مانده است، آن هم در زمین موروثیشان. حالا ما میخواهیم 5 میلیون درخت بکاریم که 2 میلیون باقی بماند. به همین منظور حتی جنس خاک را بررسی کردیم. اگر از مناطق دیگری از زاگرس برای ما بلوط فرستادند بدون تحقیق به کاشت اقدام نکردیم، چون ممکن است بلوط تبدیل به گونه مهاجر شود.
دلیل تأخیرمان در شروع کاشت در ابتدای پاییز هم همین بود که از بذر بلوطهایی که در منطقه وجود دارد برداشت کنیم و آنها را بکاریم چون به این ترتیب مطمئن هستیم بلوط که هزاران سال در اینجا رشد کرده زمینه و توان بازیابی خود را دارد. البته در شرایط احساسی و هیجانی بسیاری خواستند کمک کنند و میگفتند برایتان بلوط همیشه سبز ایتالیایی میآوریم یا گونههای شمال اما ما بدون مشورت متخصصین قدم از قدم برنمیداریم.
حتی با کمک متخصص حشرات آفات لانههای آفت میکروسکوپی را بررسی کردیم، توان خاک، بارندگی منطقه را در نظر گرفتیم که کمترین آسیب را برسانیم.
آیا کمکهای دولتی هم برای پیشبرد طرحتان استفاده میکنید؟
به هیچ وجه، کمکی در قبال حرکت نمایشی دریافت نمیکنیم و اتکایمان به کمکهای مردمی است تا زمانی که تأخیر اقتصادی ما فعال شود. شعار ما در دنیا این است که : «تو مگو هم بجنگند/و ز صلح من چه آیی/ تو یکی نیای هزاری تو چراغ خود برافروز»