گردشبان (gardeshban.ir) : بهمنان همچنین نام طایفهای است که در این روستا زندگی میکردهاند. مطابق نقل افضل الملک در سفرنامه مازندران این طایفه به همراه سه طایفه اولاد، شیروان، گاوان پیش از اسلام در سوادکوه می زیستهاند.
این روستا با دارا بودن مناظر طبیعی فوق العاده زیبا می تواند در جذب گردشگر به خصوص در فصول بهار و تابستان موفق عمل نماید. علاوه بر این وجود اماکن مذهبی همچون مزار امام زاده عباس که در دو کیلومتری ورودی روستای واقع شده است باعث گردیده از روستاهای اطراف به این روستا برای زیارت سفر کنند .
این روستا به لحاظ موقعیت جغرافیایی در بین ۳۵ درجه و ۴۹ دقیقه عرض شمالی و ۵۲ درجه و ۳۹ دقیقه شرقی از نصف النهار گرینویچ قرار گرفته است و ارتفاع آن از سطح دریا برابر ۱۰۲۰ متر می باشد. این روستا به لحاظ تقسیمات سیاسی واقع در دهستان کسلیان به مرکزیت روستای اتو، از توابع بخش مرکزی به مرکز شهر پل – سفید واقع شده و فاصله روستا از مرکز شهرستان ۱۵ کیلومتر و از مرکز دهستان یعنی روستای اتو ۴ كيلو متر می باشد.
این روستا از شمال به روستای ولو کش، از جنوب به روستای قادیکلا، از غرب به کوهها و اراضی ملی و از شرق به روستای اتو محدود می شود. همچنین قدمت این روستا به ۱۰۰ تا ۲۰۰ سال پیش برمی۔ گردد
بهمنان روستائی است که با دارا بودن مناظر طبیعی فوق العاده زیبا می تواند در جذب گردشگر به خصوص در فصول بهار و تابستان موفق عمل نماید.
علاوه بر این وجود اماکن مذهبی همچون مزار امام زاده عباس که در دو کیلومتری ورودی روستای بهمنان واقع گردیده و نیز بقعه امامزاده شاه نظر و گلزار شهدای سه روستای بهمنان – ولو كش و امیر کلا که در صحن این امامزاده واقع گردیده و نیز بقعه سید ابراهیم در شرق روستا که از دیر باز مورد احترام و تکریم اهالی بوده است و همچنین احداث زائر سرای امامزاده شاه نظر هم که از طرف تولیت این آستان مقدسه در حال احداث بوده تا محلی برای استراحت زائرین فراهم گردد، از جمله مواردی بوده که این روستا را به عنوان یک روستا با جاذبه غالب مذهبی برای جذب گردشگر مطرح نموده است.
علاوه بر این وجود مراسم خاص مذهبی بویژه در ماههای محرم و صفر بر جاذبه های مذهبی این روستا افزوده است. مجموع این عوامل سبب گردید تا در این کار تحقیقی این روستا به عنوان یکی از روستاهای دارای جاذبه مذهبی مورد بررسی قرار گیرد.
تاریخچه روستای بهمنان
حال آن که در در کتاب التدوین فی جبال الشروین ، در شرح سفر ناصرالدین شاه به مازندران در سال ۱۳۱۱ ه .ق ، نام بهمنان به عنوان یکی از روستاهای بلوک کیسلیان آمده است . با توجه به مندرجات التدوین روایت کوچ وهمن در صد سال پیش و قول اشتقاق بهمنان از فعل «بموندیم» را که چون افسانه زیبا می نماید نمی توان قابل تأیید دانست . اما پای استدلال ما چوبین تر از آن است که با افسون این افسانه ها برآید . چرا که افسانه هرچه دل پذیرتر ،باورپذیرتر نیز . گل ما را نیز که از ازل با آب آتش فروز افسانه سرشته اند .
مطابق روایت سالخوردگان امافت، این روستا پیش از توطن صاحبان کنونی آن، موطن قوم بهمنان بوده است که در نتیجه ی شیوع آزار آن جا را تر ک گفته بودند . استناد این عده علاوه بر مشهورات ، سنگ نبشته ای بود که نام بهمن برآن درج شده بود. امافتی ها که خود از «شوراب » کوچیده بودند ، به روستایی آباد اما خالی از سکنه می رسند وچون خانه را خالی و آب را مفت می یابند بر آن می شوند که همان جا بمانند اما آنان دیگر نام بهمنان را بر نمی گزینند !
بعضی از معمران نام بهمن را که در سنگ نبشته امافت مندرج بوده است متعلق به نیای وهمن یا حداقل نیای یکی از تیره های این قوم می دانند . یکی از معمران بهمنانی نیز علت نامگذاری قوم وهمن را انتساب آنان به جایی به نام «وهمن کوه » در برنت می پندارد . بنابرهمین تصور، عده ای قائل به وجود بازمانده ی قوم وهمن در برنت اند و بازماندگان دیگری را نیز در ساری و بهشهر و… ردیابی کرده اند . هم اکنون نیز در برنت مکان هایی به نام وهمن معروف است . مطلعان برنتی نیز انتساب این مکان ها را به قوم وهمن شفاهاَ تایید کرده اند .
در همه ی این روایت ها بسامد برنت چشمگیر و گوش نواز است . معمران وهمن خاطرات بساری از سفر خود به برنت و واگذاری زمین های آبا اجدادی به شرط ، یا فروش آن ها یا ستاندن باج و قرض و … نقل کرده اند . جایگاه ویژه برنت در حافظه ی تاریخی قوم وهمن همیشه توأم با حسی نوستالژیک نسبت به این بوم بوده است . آیا برنت وطن از دست رفته ی قوم وهمن بوده است؟!
اماآنچه از این میان مسلم است، این است که هویت یابی قوم وهمن در بهمنان بوده است و بس . موطن قوم وهمن نیز بر اساس قدیم ترین شناسنامه ها که به دست آمده است تا ۱۵۰ سال پیش به طور حتم در بهمنان ِکیسلیان بوده است . این نقد را باید گرفت اگرچه از نسیه ی برنت و امافت با آن چشم اندازهای دلفریب نیز به راحتی نمی شود دست شست .
بهمنانی ها خود را «وهمن » یا «وهمنونی»می نامند . وهمن تلفظ مازندرانی «بهمن» است. بهمن در اوستا به صورت «وهومنا» و در زبان پهلوی به صورت «وهومن» آمده که از دو جزو «وهو» به معنی خوب و نیک و «من »به معنی «منش »ترکیب شده وجمعا ً به معنی نیک منش ،نیک نهاد است.همچنین بهمن یکی از امشاسپنتان و نخستین آفریده ی اهورامزدا ست که دومین روز از هر ماه خورشیدی و دومین ماه از زمستان نیز به نام او خوانده می شده است . فرزند کهترین اسفندیار نیز به نام این فریشته بهمن خوانده شد.همچنین بهمن نام گیاهی است که به قول اسدی و بیرونی در جشن بهمنجنه خورده می شد .نام چهار تن از پادشاهان بادوسپان مازندران نیز بهمن بوده است که در نور حکومت می کرده اند . همچنین برادرزاده ی اسپهبد علاء الدوله ،بهمن نام داشت .
در سفرنامه ی افضل الملک از این قوم با نام «بهمنان» یاد شده است . به نظر می رسد نام وهمن از بهمنان گرفته شده است و شاید به همین خاطر این قوم محل سکونت خود را وهمنون یا بهمنان نامیده است .
برخی از اقوام ساکن زیراب به قومیت های کرد و لر و …. منتسب اند اما در انتساب وهمن به این نوع قومیتها قولی نقل نشده است و به نظر می رسد وهمن اصالت سوادکوهی داشته اند . در سفرنامه ی افضل الملک ، «بهمنان» به همراه «اولاد» و« گاوان» و «شیروان» چهار طایفه ی قدیم و اصیل سوادکوه شمرده شده اند که از قبل از اسلام در مازندران می زیسته اند . چنان که از متن سفرنامه بر می آید ،نویسنده این نوع اطلاعات را از امیر مؤید و آقا میرزا سیدعلی وکیل از احفاد سیدظهیرالدین مرعشی کسب کرده ، اما هیچ سند مکتوب در صحت این قول ارائه نکرده است .
بهمنانی ها را به دو گروه می توان تقسیم کرد:
الف)گروه دارای پسوند وهمن :اجداد این گروه که هسته ی اولیه مهاجران احتمالی برنت را تشکیل می دهند ،همگی متصف به وهمن بوده اند و با رواج شناسنامه ، بهمنی را به عنوان نام خانوادگی یا پسوند برگزیده اند .
ب) گروه بدون پسوند وهمن : اجداد این گروه اغلب با پیوند سببی با وهمن درآمیخته اند و با آنان یکی و برخی حتی به واسطه ی ارث صاحب زمین شده اند .
بهمنان بر دامنه ی بی درخت شیبداری جا خوش کرده است که از پایین، دست در دامن رودخانه ی کیسلیان و از بالا دست در دست تپه های جنگل پوش نهاده است . در جنوب آن روستای ولوکش و در جنوب شرقی آن روستای امیرکلا لمیده اند . این سه روستا به واسطه ی رودخانه ی کیسلیان ، از دیگر روستاهای کیسلیان جدا و برکنار مانده اند .
گستره ی بهمنان در گذشته املاک کنونی ولوکش و امیر کلا را در برمی گرفت .گفته می شود پس از دست اندازی قوم «دادو» به قلمرو بهمنان ،بهمنانی ها به کمک قوم «امیر» آن ها را از قلمرو خود می رانند . پس از آن به عنوان قدردانی محدوده ی فعلی امیرکلا به قوم امیر پیشکش می شود . قوم امیر نیز پس از شیوع آزار اقامتگاه سابق خود در پایین روستای اتو را ترک کرده و در این سوی رودخانه در جوار بهمنان سکنی می گزینند .ولوکشی ها نیزدر قالب دو قوم «خواجه» و«شور» ساکن «پیته خنه سر» بودند که با پیوند سببی با بهمنانی ها صاحب زمین در این سو می شوند و ولوکش شکل می گیرد .
از میان روستاهای پرشمار کیسلیان ،بهمنان در شمال شهر زیراب نزدیک ترین روستا به آن است اما این نزدیکی سبب گشایشی برای بهمنان نبوده است . زیرا جاده شوسه کیسلیان از مسیری دیگر به لاجیم منتهی می شده و در آن مسیر نیز رودخانه ی کیسلیان مانعی طبیعی در بهره برداری از جاده بوده است .تنها پس از احداث جاده ی مستقل برای بهمنان دسترسی به شهر و برخورداری از مواهب مدنیت آسان تر گشته است .
مردم بهمنان در حفظ آداب شریعت از گذشته تا کنون کوشا بوده اند . پافشاری بر حفظ سنت تعزیه خوانی بهترین دلیل بر این مدعاست . شوق مقدس مردم برای تماشای تعزیه به تدریج این هنر دینی را در میان بهمنانی ها تقویت وتثبیت کرده و تربیت چند نسل تعزیه خوان به پویایی آن انجامیده است .
امامزاده شاه نظر در شمال بهمنان، امامزاده عباس در جنوب وسید ابراهیم در جنوب شرقی آن از نگاه مردم چون نگهبانی از سه سو بهمنان را حراست می کنند .اعتقاد مردم به امامزاده شاه نظر بسیار ریشه دار است و افسانه های زیادی دراین باره نقل شده است.این افسانه ها که واژه ی آزار در آن بسامد دارد می تواند بازتاب خاطره ی قومی وهمن از کوچ ناگزیرشان از برنت و امافت باشد .
یکی از آن جمله آن است که سالی در آن سوی رودخانه بلای آزار بر مردم مستولی می شود . بلا پس از خرابی امیرکلا به هیئت انسان به سمت بهمنان روانه می شود اما نرسیده به بهمنان پیرمردی نورانی عصازنان ظاهر می شود و با بلا وارد مجادله می شود . در این زمان دو پیرمرد نورانی دیگر می رسند . پیرمرد اول (امام زاده شاه نظر ) همراه دو پیرمرد دیگر (امامزاده عباس و سیدابراهیم ) به ضرب عصا بلا را متواری می کنند .
برخی این سه امامزاده را شاهان یا سرداران عهود گذشته می پندارند اما برخی قائل به شجره نامه برای این سه تن هستند . مثلا بر اساس یکی از شجره نامه ها امامزاده عباس یکی از غلامان امام موسی کاظم شمرده می شود . با توجه به مشرف بودن امامزاده عباس به قلعه و شکل مدور و برجسته بنای اولیه آن ،برخی نیز این بنا را از بقایا یا اجزای قلعه ی پایین دست آن می دانند .
قدمت آثار به دست آمده از بهمنان مطابق نظر باستان شناسان به عهد اشکانیان باز می گردد و عمر تمدنی این منطقه را به بیش از دو هزار سال می رساند . در جای جای بهمنان قبور گبری (زردشتیان ) را می توان کشف کرد . حتی منطقه ای در بهمنان به نام «گبری » معروف است . ولی باید دانست دفن اجساد نزد زرتشتیان گناه شمرده می شد ؛ چرا که بر پایه باورهای زرتشتی بهخاک سپردن مردگان باعث فساد در زمین و هم چنین ایجاد وحشت و گزند به امشاسپند سپندارمذ فرشته موکل بر زمین خواهد شد . پس گبرشمردن این به خاک سپردگان ، محل بحث است . البته کوزه هایی حاوی اجساد مردگان نیز یافته شد که مهرآیین دانستن آنان محتمل تر است .
نزدیکی های امام زاده عباس ،در منطقه ی «زرات جا دره » بقایای بنایی مشهود است که به زعم اهالی قلعه بوده است .شکل گرد و گنبدی آن این گمان را تقویت می کند . برخی می گویند این قلعه شامل سه تل بوده است و برخی دیگر این قلعه را شامل سه خزانه می دانند که گنجینه های شاهی را در خود جا می داده است .
از این رو بارها کسانی به سودای زراندوزی به حفاری و گورکنی بخت خود را آزموده اند . در تلفظ نام این منطقه نیز اختلاف نظر وجود دارد : برخی آن را« زرات جا» یعنی محل زراعت ؛بعضی «زیارت جا »یعنی محل زیارت؛عده ای «زیارت شاه» و برخی نیز آن را «زیارت چاه »می دانند . البته اگر از بالای قلعه به پایین نگاه کنیم بی شباهت به چاه نیز نیست .در حفاری های مختلفی که به صورت غیرقانونی انجام شده است سنگ چین قلعه آشکار شده است . در گوشه و کنار قلعه کوزه شکسته های زیادی را می توان دید که غارتگران فرهنگی با اطمینان به این که کارشناسان میراث فرهنگی ککشان هم نمی گزد آن ها را به حال خود رها کرده اند .
شاهدی که استقرار قلعه را در این مکان تأیید می کند منطقه ی پایین دست قلعه است که قلوش نامیده می شود . قلوش را می توان مخفف قلعه ی لوش(در قلعه ) دانست . برخی قلوش را قلعه مستقل دیگری می پندارند . بقایای قلعه های دیگری نیز در اطراف بهمنان کشف شده است : کل بست، دروازوک ،قلک ، حسن بور و شاه کوه که از این میان شاه کوه و حسن بور از املاک سرخکلا محسوب می شود . در تاریخ طبرستان بارها از قلعه کیسلیان یاد شده است حتی وجه تسمیه آن به صورت کیه = (خانه) + سلیان (=فردی پناهنده به مازندران) ذکر شده است ؛اما مشخص نیست مصداق این قلعه که مازیار و شاهان باوندی از آن استفاده می کرده اند کدام یک از این خرابه هاست: قلعه های چندگانه ی مذکور یا قلعه ی لاجیم ؟ محتمل آن است که قلعه کیسلیان که بنابر قول ابن اسفندیار در زمان ساسانیان ساخته شده با مشخصات قلک و حسن بور که آجرهایی با ابعاد بزرگ و مربوط به دوره ی ساسانی در آن یافت شده ، مطابقت بیشتری دارد .
ویرانه های دهی نیز در شمال روستا در منطقه ای به نام اتراخون ده یافت شده است . در این منطقه سنگ نبشته ای به خط کهن (میخی یا پهلوی ) همچنین مجسمه ی عقابی که نیمرخ رو به چشمه ی آن حوالی داشته دیده شده که متأسفانه مورد دستبرد قرار گرفته است. دشاخ سنگ(سنگ دو شاخ) که سنگ بزرگ دو نیمه ای بوده و انگار به دست انسان تراش داده شده و اعتقادات خرافی چندی نیز درباره آن رایج بود از آثار دیگر در همین حوالی است . در کمر سنگ نیز قطعه سنگ بزرگی در میان دشت خالی دیده می شود که بنابر اعتقاد گذشتگان ،رستم آن را با فلاخن پرت کرده و به اینجا افتاده است . سنگ های تراشیده ای به شکل حیوانات مختلف نیز در فاصله ی بهمنان تا سرخکلا دیده شده است .
در جنوب بهمنان در منطقه ی «پیته » مخروبه ی یک روستا کشف شده است که تا مزار سید ابراهیم امتداد داشته است . در منطقه ی سیدابراهیم نیز چهار دیوار بنایی کشف شده که سر آن ۶ متر و ته آن ۸ متر بوده است . همچنین سنگی یافت شده که عبارت «فریدون شاه » بر آن به خط عربی نگاشته شده بود .عجیب آن که تنها شاه فریدون نام مازندران ،فریدون بن قارن (۲۲۴-۲۶۳ ه.ق )است که در رستمدار فرمان می راند .
روبه روی پیته ، منطقه «میونک »قرار دارد که در یک شعر رمزگونه به عنوان شهر میدونک از آن یاد شده است : «شهر میدونک ، اغوز کپینک ، د دره ی تک ، هفت تا خم تک به تک ». در این معما گونه، نهانگاه گنجینه ای که شامل هفت خم بوده به رمز درج شده است .
آثار چند «دنگ سر» در مناطق «لیلم» ، «انجیر تپه »،«دنگ سر پلی» و «شاگرد نمازکرون » دیده شده که حاکی زیست گذشتگان در این حدود است . معروف است که قوم وهمن در ابتدای مهاجرت خود در انجیر تپه و عده ای نیز در« کردکلا» مستقر شده اما در اثر عواملی چون سوز سرما و برف و …محل سکونت خود را به محل کنونی منتقل کرده اند .
روستای بهمنان سوادکوهسوادکوه
آداب و رسوم مردم روستا چیز علی حده ای نیست و با دیگر روستاها یکسان است . اما در این میان چیزی که برای نگارنده قابل توجه بوده رسم «سو وشن» است . سو وشن از نظر واژگانی اگرچه به معنی روشن کردن چراغ است ،بی شباهت به «سووشون »فارسی نیز نیست و از نظر محتوا نیز هم جهت با مراسم «سووشون» است. بهمنانی ها در عصر بیست وشش عید ماه برای مردگان خود سووشن می گرفتند . در این رسم موم را به روغن می آغشتند و به دور ساقه ی خشک « مهره» (نام گیاه) می پیچیدند و آن را به عنوان شمع در چهار سوی تشتی آب در« نال بن» (زیر پلکان) روشن می کردند و منتظر می ماندند «روح پاپلی» (پروانه ی روح )از آب میان تشت بخورد .گاه نیز این شمع را بر آستانه در خانه می آویختند و روشن می کردند .
زبان مردم این روستا مازندرانی است که مانند دیگر مازندرانی ها خود آن را گلکی می نامند . برخلاف مردم اتو یا سی پی که آخر کلمات را می کشند بهمنانی ها لهجه ندارند و مازندرانی را مانند مردم زیراب وپل سفید تکلم می کنند.
سوادآموزی از دیرباز در روستا با نشیب و فراز رایج بوده است : ابتدا مکتب خانه ای که ملای ده ؛ سپس مدرسه ای که یکی از باسوادان ده آن را اداره می کرده و آن گاه مدرسه ی « سپاه دانش» پاسخگوی نیاز مردم بوده است . پس از انقلاب مدرسه ی راهنمایی نیز در روستا تأسیس شد اما با مهاجرت تدریجی مردم به شهر هم اکنون هر دو مدرسه تعطیل و منهدم شده اند .
شمارافراد باسواد وسطح تحصیلات از گذشته تاکنون روبه افزایش بوده است . در گذشته سقف تحصیل حداکثر تا دیپلم بوده اما امروزه به سطوح عالی تحصیلی نیز رسیده است و این پیشرفت به خصوص برای کسانی که به شهرهای بزرگ تر مهاجرت کرده اند بیشتر مقدور شده است .
مردم بهمنان در گذشته عموما ً دامدار بوده اند یا کشاورز. اما با افتتاح شرکت زغال سنگ به اشتغال در آن شرکت روی آوردند. محصولات کشاورزی در گذشته بیشتر شامل برنج ،گندم ، جو و گورس( ارزن) بوده اما امروزه تنها به برنج بسنده کرده اند . کشاورزی به صورت سنتی بوده اما اکنون کمابیش از دستاوردهای تکنولوژیک نیز استفاده می شود.
دامداری نیز صورت سنتی داشته و دامداران بیشتر ییلاق و قشلاق می کرده اند. از محصولات دامی پنیر، کره ،سرشیر و ماست سر و کاشی سر زبانزد است . در روزگار پیشین که نظام ارباب رعیتی در روستاهای کشور برقرار بود، بیشتر روستاهای کسیلیان را یک ارباب مشترک اداره می کرده ؛ اما مردم بهمنان شاید به خاطر نوع معیشتشان که متکی بر دامداری بوده است، تن به رعیتی هیچ اربابی نسپرده بودند .
محصولات باغی به ترتیب وفور بیشتر شامل اغوز (گردو)، هلی (آلوچه)، انجیر سیب، به و توت است. از میوه های جنگلی نیز می توان به کنس (ازگیل)،ولیک سیاه و قرمز ( زالزالک)، خرمندی (خرمالوی جنگلی)، تلکا(گلابی وحشی)،توت وحشی و تمشک اشاره کرد. البته گردو در جنگل نیز یافت می شود وخرمالو در باغ ها.
آب و هوای مناسب و امتزاج کوه و جنگل از گذشته تا کنون سبب رواج زنبورداری بوده است . نوغان داری نیز با وجود درختان توت در گذشته رایج بوده اما امروز نه از توت چیزی باقی مانده نه از نوغان داری . از صنایع دستی نیز اثری نمی توان یافت جز در خاطرات کهنسالان که فلان گلیم می بافت و بهمان جاجیم . چادر شو ، شره ، پرزو ،پشلوار چوخا ،سفره ،رسن ،دستکش ،جرب از دیگر دوختنی ها و بافتنی های رایج بوده است .
نجاری در گذشته صنعتی جاری بوده است . پیش از تأسیس ذوب آهن، کار با اره کشان اشکوری که تحت نظر پیمانکاران درختان را برای تهیه تراورس می بریدند ،شغل رایجی بوده است . این سابقه ی اره کشی مقدمه ای شد بر رواج درودگری و چوب پردازی در روستا . اما از این صنعت نیز اکنون چیزقابل ذکری باقی نمانده است .
تولید زغال چوب در مکان هایی واقع در جنگل موسوم به «کوره سر» از دیگر مشاغل رایج در گذشته بوده است که با ملی شدن جنگل و کشف معادن زغال سنگ مردم نیز از این حرفه روی گردان شدند و به کار در شرکت زغال سنگ البرز مرکزی بسنده کردند .
از گیاهان دارویی می توان به ونوشه(بنفشه ) اشاره وبارهنگ را بر آن علاوه کرد . نعناع ،اوجی(پونه) ،انارجه اویه ، اوتره (تره آبی)نیز در شالیزارهای بهمنان به انبوه عطرافشانی می کنند. به گوشک ( قارچ) نیز گوشه ی چشمی می توان داشت .
از درختان هم غافل نباید بود . بیشه ی کوچکی از شار (شمشاد) جاده ی ورودی بهمنان را آذین بسته است . گفته می شود این شمار از شار در مازندران کم نظیر است و افسوس که هر سال بیش از پیش از حجم این بیشه کم می شود . انجیلی ،افرا ،ازدار، لرگ، ،ممرز، مرس،موزی،نمدار ،توسکا نام های خاطره انگیز دیگری است که دورتا دور بهمنان را گرفته اند و دورادور او را می پایند. فک (بید)را هم بر لب جوی در جای جای روستا می توان دید که به هر بادی بر خود می لرزد . سناور (صنوبر) هم که ره آورد آشنایی با شهر است و این درخت تناور اگرچه قیمت دارد ،چندان قدمتی ندارد .
حیات وحش اگرچه تنوع گذشته را از دست داده همچنان خودنمایی می کند :از شوکا(آهو) و اشکار گو (گوزن) گرفته تا خرس، یوزپلنگ، وراز(گراز ) و ورگ( گرگ ) که برای ره گیری برخی از آن ها باید اعماق جنگل را درنوردید. اما شال(شغال ) چشته خورگوشه و کنار آبادی پرسه می زند و خی(خوک )نیز که با زراعت و کشت دوستی دیرینه دارد !
پرندگانی نظیر (کوک) کبک ، تیرنگ (قرقاول)،تیکا و ایا (بلدرچین) نیز همچنان بر چمن ها و دامنه ها می خرامند یا بر شاخساران رعنایی می کنند و حرص شکارگران از پافشاری آن ها بر بقا نمی کاهد . کورکلاج (کلاغ )و چلچلا(پرستو) را نیز که افسانه ها از خطر شکار در امان نگه داشته اند .
آب و هوای این روستا مانند زیراب معتدل و مرطوب است. با این تفاوت که در زمستان سردتر و برف گیرتر است و البته در تابستان نیز خنکای آن دلنوازتر .
این روستا در گذشته جمعیت چندانی نداشته است . اما با افزونی جمعیت ، جاذبه های ی شهر دلربایی آغاز می کند؛افسون شهرنشینی چشم بندی می کند ؛نوگرایی دیرینگی ها را برنمی تابد؛ شوق ماندگاری کاستی می پذیرد و کم کم بهمنان می ماند وتا چشم کار می کند چشم اندازهای کم بیننده ، کوچه باغ های بی رهگذر ،نپارهای بی شوپه و فانوس های مرده . اکنون نیز تنها در ایام محرم یا موسم کشاورزی پذیرای جمعیت به شهر رفته ی خود می شود و در باقی ایام آنچه برجا مانده است عبارت اند از :شب ، سکوت ، جنگل .