گردشبان (gardeshban.ir) : آرامگاه یعقوب لیث صفاری که از جاهای دیدنی دزفول به شمار میرود، با گنبد مخروطی شکل دندانهدار در قسمت شمالشرقی روستای شاهآباد، در ۱۰ کیلومتری جاده دزفول به شوشتر در استان خوزستان، در میان یکی از مهمترین محوطههای تاریخی ایران یعنی خرابههای شهر جندی شاپور قرار دارد، وجود گورستانی با سنگ قبرهای باستانی در اطراف مقبره گواهی بر قدمت این اثر دارد. گنبد مخروطی شکل آرامگاه از بهترین نوع گنبدهای مخروطی واقع در خوزستان است.
جلال و زیبایی نمای گنبد از دور کاملا جلوهگر این است که روزی این بقعه برای شخصی بزرگ بنا شده است. بنای آرامگاه از یک ورودی برخوردار است و سطح داخلی آرامگاه را از سطح بیرونی آن جدا میکند. سازه اصلی بنا خشت خام است و نقوش برجسته و ملات گچ و خاک دارد.
شاید فکر میکنید اینجا آرامگاه یک آدم نه چندان معروف یا شاید شخصیتی که چندان تاثیرگذار نبوده است، ولی عجیب از اینکه، اینجا نمای داخلی همان گنبد مخروطی شکل زیبا یعنی آرامگاه یعقوب لیث صفاری، یکی از بزرگمردان تاریخ ایران است که در زمان حکومت خود نقش و تأثیر بهسزایی دربازسازی فرهنگ و زبان پارسی داشته است. برخلاف نمای بیرونی بقعه که از گذشتگان به زیبایی به یادگار مانده، درون آرامگاه دون شأن پادشاهی ایرانی است که نام نیکی در تاریخ این مرز و بوم از خود به جای گذاشته است.
متأسفانه آرامگاه وضعیت مناسبی ندارد و در ضریح آهنی مقبره از چوب صندوق میوه برای اتصال بخشهای مختلف استفاده شده است و روی دیوار قدیمی آرامگاه میخهای زنگ زده، سیمهای کج و معوج، تارعنکبوتهایی با گسترهی زیاد، موکتهای رنگ و رو رفته و محوطهسازی نامناسب به نحو نازیبایی جلب توجه میکند، ولی هیچ کدام از این مطالب از بزرگی این شخصیت مهم و تأثیرگذار در تاریخ ایران نمیکاهد.
قدمت تاریخی آرامگاه یعقوب لیث صفاری به دورهی سلجوقی تا قاجار میرسد و با توجه به مرمتهای مختلف قدیمیترین قسمت آن مربوط به دورهی سلجوقی است. بنا به گفتهی مردم محلی حدود چندین دهه پیش روی دیوار گنبد کتیبهای با خط عربی قدیم وجود داشته و روی آن اسم یعقوب لیث سردار بزرگ به وضوح نوشته شده بود که بعدها توسط عدهای با اسپری مشکی پوشیده شده است. وجود تندیس بزرگی از این شهریار ایرانی که سوار بر اسب میتازد و در بخش غربی شهر دزفول از مسیر اندیمشک به دزفول نصب شده، مهر تأییدی بر وجود آرامگاه یعقوب لیث است و البته شواهد و اسناد تاریخی بر این حقیقت دلالت دارد.
زندگینامه یعقوب لیث صفاری
یعقوب لیث صفاری پسر مسگری از قریه قرنین اهل سیستان بود و از آنجا که شغل رویگری را از پدر به ارث برده بود، به صفار معروف شد، ولی به خاطر دلاوریها و منش والا عدهای از عیاران او را به سرداری خود برگزیدند. با محبوبیتی که میان مردم به خاطر جنگ با خوارج به دست آورده بود، توانست به قدرت برسد. مرکز حکومت او شهر زرنگ (زرنج) در افغانستان امروزی بود. در زمان به قدرت رسیدن صفار حکومت بنیعباس در ایران قدرت بسیاری داشتند و یعقوب لیث صفاری که از به قدرت رسیدن اعراب در ایران ناراضی بود، از ابتدای حکومت خود رویای سرنگونی حکومت بنی عباس را در سر میپروراند.
برخی بر این عقیده هستند که دودمان صفاری به پادشاهان ساسانی میرسد، شاید این خود گواه بر دشمنی این ایرانی وطنپرست با اعراب بود. از این رو بعد از فتح کرمان و نیشابور و بعد از آن فتح خراسان و سرنگونی حکومت طاهریان به جهت سرنگونی بنی عباس به خوزستان لشکر کشید و از آنجا به بغداد رفت، اما در جنگ با خلیفه شکست خورد و از ناحیهی گلو به شدت زخمی و مجبور به عقبنشینی شد. دوباره به شوش بازگشت تا لشگر خود را احیا و به بغداد لشکرکشی کند که در میانهی راه و بر مبنای اسناد تاریخی در نزدیکی دزفول کنونی (جندی شاپور) به طور ناگهانی بیمار شد و کمی بعد از دنیا رفت. همهی مورخان بر اینکه یعقوب دلاوری شجاع و باهوش و بسیار سیاستمدار بود اتفاق نظر دارند .
یعقوب لیث صفاری پاسدار زبان پارسی
بعد از حملهی اعراب تا زمان یعقوب لیث زبان رسمی ایران و حکومتهای ایرانی عربی بود، یعقوب نخستین پادشاه ایرانی بود که زبان پارسی را ۲۰۰ سال بعد از ورود اسلام به ایران دوباره بازسازی و زبان رسمی کشور اعلام کرد و بعد از آن هیچ کس در دربار او حق نداشت به غیر زبان پارسی سخن بگوید. تا جایی که از زبان مورخان نقل شده است:
وقتی یکی از شاعران آن عصر در مدح یعقوب شعری به زبان عربی سرود او را ملامت کرد و به او گفت چرا به زبان پارسی شعر نمیگویی من این زبان را نمیدانم.
یعقوب زبان پارسی دری را زبان رسمی کشور اعلام کرد و بعد از آن حکومت وطن دوست و فرهنگدوست سامانی راه او را دنبال و زبان پارسی را تا حد زیادی گسترش دادند و این رسمیت تاکنون ادامه دارد .
از آن پس گرانمایه گویندگان کشودند شعر دری را زبان
وز آن گفته شعر سامان گرفت به نظم اندرون پارسی جان گرفت
سزد گر به یعقوب خوانی درود که در بر رخ پارسی در گشود
نخستین هوادار شعر دری
همو بود و شاید که یادآوری