گردشبان (gardeshban.ir) :
فرهاد شمال از جمله باستانشناسان افغانستانی است که برای گذراندن دوره دکترا به ایران آمده و اکنون دانشجو مقطع دکترا باستانشناسی دوران تاریخی در دانشگاه تهران است و رساله دکترا خود را با عنوان (مدیریت میراث فرهنگی ملموس مطالعه موردی میراث ملوس افغانستان) در نظر گرفته است.
او متولد سال ۱۳۶۱ کابل و فارغالتحصیل رشته باستانشناسی و اتنوگرافی (قومنگاری) دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه کابل است که پس از دریافت مدرک خود در مرکز باستانشناسی کابل مشغول به کار شد. فرهاد شمال در ادامه کارشناسی ارشد را در دانشگاه ابی شهر و آلماتی قزاقستان گذراند و سالها در دانشگاه پروان افغانستان تدریس کرد. تجربه فعالیت در مرکز حوزه باستانشناسی وزارت فرهنگ افغانستان نیز در کارنامه کاری او به چشم میخورد. او سرپرستی کاوش در محوطههایی تاریخی و باستانی افغانستان را نیز برعهده داشته و در کاوش محوطههایی مانند بامیان، تپه مرنجان کابل و منار جام حضور داشته است. تالیف کتاب نقش راه ابرایشم در تبلور فرهنگ و تمدن باختر زمین و چندین مقاله علمی از دیگر فعالیتهای فرهاد شمال است. در ادامه گفتوگو این باستانشناس افغانستانی را میخوانید:
با وجود آنکه افغانستان مملو از جاذبههای فرهنگی و تاریخی و البته محوطههای باستانی است اما سالها جنگ و حضور طالبان بر این داشتهها سایه افکنده است. با توجه به فراز و فرودهایی که افغانستان طی سالهای گذشته داشته، مردم دنیا چه شناختی نسبت به افغانستان دارند و تا چه اندازه به داشتههای این کشور اشراف دارند؟
تاریخ افغانستان به ۵ و حتا ۷ هزار سال میرسد. در گذشته با نامهایی از جمله آریانا و خراسان خوانده میشد و امروزه بعد از استعمار انگلیسها به افغانستان شناخته میشود. افغانستان حوزه تمدنی است و تاریخ فعالیت باستانشناسی در آن به حدود یک قرن گذشته میرسد. آغاز این کاوشها و حضور باستانشناسان خارجی سبب شد تا محوطههای باستانی افغانستان بیش از گذشته در عرصههای بینالمللی معرفی شود. از دورههای عصر سنگ، آهن و فلز گرفته تا دورههای ماد، هخامنشیان، اشکانیان و دوره اسلامی را در خود جای داده است. حتا با حوزه ایران بزرگ دارای مشترکات فرهنگی و میراث مشترک متعدد است. در گذشته مراودات تجاری متعددی داشتیم و آثار متنوعی در دل افغانستان جا دارد.
تپههای مهم باستانی از جمله طلاتپه در افغانستان وجود دارد که شهرت جهانی دارند. این تپه و آثار آن که معروف به گنجینه باختر است، معرف تاریخ و فرهنگ افغانستان است. آثار سمنگان و کتیبه شاپور ساسانی که در شمال کابل قرار دارد نیز از دیگر آثار شناخته شده افغانستان است. پس از استقلال افغانستان که حدود ۱۰۰ سال از آن میگذرد، قرادادهایی میان کشورهای ایتالیا، فرانسه و آلمان و بخصوص روسیه برای حضور در عرصه باستانشناسی افغانستان شکل میگیرد که همین امر سبب معرفی هرچه بیشتر باستانشناسی افغانستان در عرصههای بینالمللی میشود.
آغاز کاوشها از یک سو سبب حضور هیاتهای باستانشناسان خارجی در افغانستان میشود و از دیگر سو مقالات متعدد در این حوزه در عرصه بینالملل منتشر میشود در نهایت با شکل گیری مرکز دالما آلمان در افغانستان و شکلگری موزه ملی کابل سبب شد تا حوزه باستانشناسی افغانستان را مردم دنیا بشناسند. اما بعد از انقلابی که صورت گرفت و گماشته شدن روسای جمهور که اختیاری از خود نداشتند، شاهد بوجود آمدن بحران در عرصه باستانشناسی افغانستان شدیم. رییس جمهورها مقطعی بودند و وضعیت کاوشها نامشخص میشود با این حال بعد از سال ۲۰۰۱ شاهد آغاز کارهای جدید در عرصه باستانشناسی افغانستان بودیم.
شما سالها در افغانستان به عنوان یکی از اعضای فعال در کاوشهای باستانشناسی حضور داشتید. بعد از آنکه در افغانستان کاوشهای باستانشناسی آغاز شد ما شاهد حضور باستانشناسان خارجی در محوطههای باستانی بودیم. حضور این هیاتهای خارجی چه تاثیری در حوزه باستانشناسی افغانستان داشت؟
آموزش یک بخش مهم در حوزه باستانشناسی است. کار باستانشناسی یک کار عملی است و بیشتر از آنکه در قالب تئوریها بگنجد باید در عمل نتیجه آنرا دید. باستانشناسی کار میدانی است. در افغانستان با وجود آنکه باستانشناسان درجات علمی را در دانشگاهها میگذرانند و مراحل تئوریک را به پایان میرسانند اما در حوزه تجربی و کار میدانی با چالش روبه رو میشوند. کاوش و بررسی باستانشناسی نیازمند کسب تجربه و حضور در محوطههای باستانی و کاوش در آن است. بعد از امکان حضور هیاتهای باستانشناسان خارجی در افغانستان، شاهد حضور آلمانها، انگلیسها و ایتالیاییها و… در محوطهای باستانی بودیم. کار با خارجیها تاثیر زیادی در حوزه باستانشناسی افغانستان داشت چراکه موفق شدیم با تکنولوژی باستانشناسی آشنا شویم.
کار کردن با گروههای باستانشناسان خارجی سبب شد تا فرصتهایی برای شناخت بیشتر محوطههای باستانی افغانستان پیدا کنیم چراکه از یک سو خارجیها فن لازم را داشتند و از دیگر سو سرمایه لازم برای کاوش را فراهم میکردند. درعین حال امکان انتشار یافتهها و کاوشها در مجلات بینالمللی نیز فراهم شد.
با توجه به آنکه یک فصل کاوش با باستانشناسان ایرانی در سگزآباد قزوین را پشت سر گذراندهاید و از دیگر سو تجربه همکاری با تیمهای باستانشناسی خارجی از جمله باستانشناسان انگلیسی، ایتالیایی و فرانسوی را داشتید، از تفاوتهای همکاری با این هیاتهای باستانشناسی بگویید. آیا حضور باستانشناسان ایرانی هم میتواند هم تراز با حضور هیاتهای خارجی در افغانستان سودبخش باشد؟
به عقیده من، حضور باستانشناسان مختلف چه ایرانی و چه از سایر کشورها میتواند دانش و تکنولوژی جدیدی را برای باستانشناسی افغانستان به همراه داشته باشد. هر کشوری که بخواهد در حوزه علمی، فرهنگی و تخصصی به افغانستان کمک کند میتواند در قالب تفاهمنامه فعالیت خود را در پیش گیرد.
به تناسب کشورهای همسایه افغانستان، قطعا ایران از تکنولوژی و امکانات بیشتری در حوزه باستانشناسی برخوردار است. با استناد به تجربه فعالیت در ایران میتوانم بگویم باستانشناسی ایران در حوزههای میان رشتهای از جمله انسان باستانشناسی و گیاه باستانشناسی میتواند تجارب و اطلاعات خوبی در اختیار باستانشناسی افغانستان بگذارد. درحالی که در ایران شاهد شکل گیری و توجه به حوزههای میان رشتهای در حوزه باستانشناسی هستیم اما در افغانستان هنوز چنین جزییاتی وارد باستانشناسی نشدهاست.
درعین حال افغانستان نیز همانند ایران نیازمند استفاده از خدمات آزمایشگاهی برای تشخیص باستانی سن اشیاء باستانی است. فوتوگرافی و عکسهای هوایی، مهندسی باستانشناسی و… نیازهایی است که در افغانستان کمبود داریم و ایران میتواند در این حوزهها به باستانشناسی افغانستان کمک زیادی کند. هنوز خارجیها به صورت مستقیم به این حوزهها ورود نکردهاند و ایران میتواند به این حوزهها ورود کند.
هر کشور بر اساس پروتکلهایی که دارد، میتواند در تعامل با حوزه باستانشناسی افغانستان ورود کند. ایرانیها نیز میتوانند بر اساس سیاستهای موجود به این حوزه ورود کنند. اما از آنجایی که طی دو دهه گذشته شاهد حضور آمریکا در افغانستان بودیم و بیشتر امور افغانستان با در نظر گرفتن مسائل سیاسی اخذ میشد، حوزه باستانشناسی افغانستان نیز از این امر مستثنی نبود و سایه تصمیمات سیاسی بر روی آن احساس شده است. از این رو با توجه به مسائل میان ایران و آمریکا، حکومتیان افغانستان رغبتی برای حضور ایرانیها در کارهای باستانشناسی و کارهای علمی و فرهنگی نداشتند. اگر حکومت طالبان یا هر حکومت دیگری امکان کاوشهای باستانشناسی را فراهم سازد، قطعا ایران میتواند کمکهای زیادی به باستانشناسی افغانستان داشته باشد و حتا میتوان انجمن علمی باستانشناسی ایران و افغانستان را راه اندازی کرد. حتا میتوانیم مرکز باستانشناسی ایران را در افغانستان راهاندازی کنیم.
هرچند از حضور ایران در بخشهای فرهنگی و باستانشناسی افغانستان یاد میشود اما طی سالهای گذشته با وجود مشترکات فرهنگی که با افغانستان داشتیم و حتا ثبتهای مشترکی که در عرصه جهانی داشتیم و موفق شدیم نوروز را به صورت مشترک با سایر کشورهای حوزه ایران فرهنگی به ثبت یونسکو برسانیم، اما شاهد وجود چالشهای فراوان در عرصه فرهنگ و تاریخ نیز با افغانستان بودیم. آیا عواملی که از آن یاد شد مانند حضور آمریکا در افغانستان و موضوعات تنش آفرینی که با ایران دارد، تاثیرهایی که در انتخابها و اخذ تصمیمات حاکمان افغانستان داشت که این تاثیر در حوزه فرهنگ و تاریخ نیز نمود یافت؟
بله کاملا درست است. طی سالهای گذشته شاهد تاثیر مستقیم دست درازیهای کشورها و قدرتهای حاکم در منطقه برای از همپاشی فرهنگ غنی مانند زبان فارسی و فرهنگ مشترک کشورهای منطقه بودیم. آنها سیاست تفرقه بیانداز و حکومت کن را در پیش گرفتند.
هیچ حکومتی حتی امپریالیسم آمریکا نمیتواند فرهنگ و زبان یک کشور را نابود کند. تجربیات ما در قرون مختلف از حمله اسکندر و چنگیز گرفته تا اکنون و ویرانیهایی که در دوران مختلف شاهد بودیم، گواه آن است که هیچیک از آنها نتوانستند فرهنگ و زبان فارسی را نابود کنند. درنهایت جدای از مسائل سیاسی این به مردم منطقه بستگی دارد که چگونه فرهنگ و تاریخ و میراثشان را حفظ کنند.
نقطه وصل مشترکات ایران، افغانستان، تاجیکستان و سایر کشورهای منطقه در حوزه ایرانشهر، نوروز است و نمیتوان از این مهم چشم پوشی کرد. امید است در آینده نزدیک بتوانیم از این مهم برای ثبتهای جهانی بیشتر در قالب پروندههای مشترک بهره جوییم.
آیا اتفاقات اخیر و جنگهایی که سالهاست افغانستان با آن دست به گریبان است و البته حضور طالبان توانسته بر میراثفرهنگی و باستانشناسی این کشور سایه افکند؟
بله، صددرصد اینگونه بوده است. طالبان با دیدگاه افراطی مذهبی که دارد وارد افغانستان شده است و مخالف مجسمهسازی و هیکل تراشی و در کل میراثفرهنگی هستند. افراط گرایی که در پیش گرفتهاند سبب منهدم کردن مجسمههای بودا در افغانستان شد. درحال حاضر نیز با حاکمیت مجدد طالبان، شاهد به گلوله بستن میراثفرهنگی و مجسمههای تاریخی هستیم. حتی هفته گذشته نیز شاهد انتشار فیلمهایی درخصوص شلیک به سمت مجسمههای بودا بودیم. این افراطگرایی سایه عظیمی بر میراثفرهنگی و باستانشناسی افغانستان افکنده است. اخبار موثقی نیز از موزه کابل و سایر موزههای افغانستان درخصوص وضعیت و امنیت آثار پیش از تاریخ که در این مکانها نگهداری میشوند در اختیار نداریم. حتا شاهد چندین قلعه تاریخی توسط طالبان بودیم.
کاوشهای باستانشناسی از زمان حضور طالبان، متوقف شده است و امیدی برای باستانشناسان نمانده. میتوان گفت بیشتر باستانشناسان و افرادی که حرفی برای گفتن در این حوزه داشتند، به دلیل شرایط موجود از افغانستان خارج شدهاند. در مرکز باستانشناسی افغانستان تعداد انگشت شماری از باستانشناسان ماندهاند و کاوشها متوقف شده است.
در میان کاوشهایی که در مناطق مختلف باستانی داشتید، کدام منطقه و کدام کشفیات برایتان جالب توجه بود؟ شاید یکی از جذابترین این کاوشها در بامیان و کشف مجسمههای بودا رقم خورده باشد. از این کشفیات و حوزه بودیسم افغانستان بگویید.
کاوش در حوزه بودیسم افغانستان برایم بسیار جذاب است که به عصر کوشانیان میرسد. در کاوشهای کابل، بیشترین مناطقی که انتخاب میکردم که معابد و حوزه بودیسم در آن بود و عموما در هر کاوش اتاقهای مدوری بدست میآمد که مملو از مجسمههای بودا بود. گاه تعداد این مجسمهها به ۱۵ تا ۲۰ مجسمه هم میرسید. این مجسمهها کوچک و بزرگ بودند و برای ما بسیار جذاب هستند. عموما محوطههای باستانی افغانستان مملو از مجسمههای بودایی است.
در سالهای ۲۰۰۴ و۲۰۰۵ که عضو مرکز باستانشناسی افغانستان بودم و هنوز به عضویت هیات علمی درنیامده بودم ۳ فصل کاوش با هدف کشف مجسمه بودای خوابیده در بامیان داشتیم که هرچند در نهایت آنرا پیدا نکردیم اما موفق شدیم چند معبد کشف کنیم که اهمیت زیادی دارند. البته قبل از آن نیز دو مجسمه بزرگ از بودا در بامیان کشف شده بود که نظر جهانیان را جلب کرد.
مجسمههای بودا دارای ظرافتهای خاصی در طراحی چشم و لب و دهان هستند. اما با توجه به ورود اسلام به افغانستان و تخریب مجسمههای بودا امکان کشف مجسمههای بسیار بزرگ در معابد وجود ندارد. البته هرچند در بیشتر مواقع شاهد کشف مجسمههای بودا به صورت نشسته هستیم اما کشفیاتی از مجسمههای بودا به صورتهای ایستاده و خوابیده، تفکر و حالتهای مختلف زندگی نیز هستیم که نشان از تاثیر سنت رئالیسم و تجسم گرایی در مجسمهسازی بودا در افغانستان دارد.
ایلنا