گردشبان (gardeshban.ir) : روز هفتم مهرماه، روز بزرگداشت شمس تبریزی در تقویم رسمی کشور ثبت شده است. به همین مناسبت نگاهی خواهیم داشت به بخشهایی از کتاب «در جدال خویشتن» که مهدی محبتی، استاد زبان و ادبیات فارسی نگاهی به احوال و اقوال شمس تبریز انداخته است.
او در بخشی از «زندگی شمس» آورده است: برپایه اطلاعات و دادههایی که از آثار مولوی (به جز مجالس سبعه) و پسرش سلطان ولد و رساله سپهسالار و مناقبالعارفین افلاکی و مهمتر از همه، مقالات خود شمس – با جرح و تعدیل بسیار- به دست میآید، میتوان گفت در حوالی دهههای پایانی قرن ششم (۵۸۵-۵۷۵ هجری قمری) در خانواده مردی میانهسال و نیکوحال در تبریز، کودکی به دنیا میآید که از همان آغاز، تفاوتهای عمدهای با همالان و همسالان خود دارد: میل به بازی ندارد و هرگز چون کودکان دیگر به کعب و قاب، دل و وقت نمیبازد و هرجا که وعظی میبیند، بدان سو میتازد. گوشهگیر و تنهاست و اهل ریاضتهای بسیار – که در عین دوستی پدر و خانواده – چندان همخوان و هماهنگ با آنان نیست. نسبت خود و والدینش را نسبت تخم مرغابی میداند که زیر گرمای مرغی خانگی برآمده باشد. پیداست که مرغ خانگی میل و دلی با آب و دریا ندارد و هرگز چون مرغابی شناگر دریا نمیشود. بینهایت بیاشتهاست. شوربا و آشی هم که میآورند لب نمیزند و برآن است که اساسا سلامتش در نخوردن و پرهیز است که «اگر پرهیز نکردمی رنجور بودمی، وجود من ضعیف است....» اما پدر نگران است که مبادا پسرش از بیغذایی بمیرد یا مثل مرغی از روزنی پر بگیرد!
در خلوت میموید که «من در شهر خود غریب، پدر از من بیگانه، دلم میرمید». از همین روی در عنفوان جوانی خانه و خانواده را ترک میگوید و در پی گمشده خویش رو به صحرا و غربت مینهد. هر چه در توان دارد، میگذارد و دانش میآموزد. از همهکس و همه جا و تقریبا همه چیز و همه وقت، اما آرام نمیگیرد و قراری نمییابد. کمی میخوابد و بیتابتر میگردد تا یکباره شهر را خانه تنگ و تار خویش مییابد و بیدرنگ کوی بهکوی و شهر به شهر و صحرا صحرا و دریا دریا میگردد و «انسان» میجوید. به هر کسی که گمان میبرد نزد او خبری هست و حال و آنی دارد، عشق میورزد و مدتی از او میآموزد و باز خسته و سرخورده، پر میگیرد و راهی دیاری دورتر میشود. حتی محضر و دیدار شیخ سلهباف تبریزی یا بابا کمال و رکنالدین سجاسی هم چندان بندی بر دلش نمینهد که پاگیرش سازند و در جایی نگاهش دارند. «پرنده» وار، سر به هر درخت معرفت اشیانه محبتی میگذارد شاید که به مرادی رسد، اما دریغ که همگان را خالیتر از آن مییابد که آنچنان سرشارش سازند که نگهش دارند. تا اینکه درمییابد وقتی که دل هست و پیامبر است و خدا هست، نیازی به پیر ندارد.
فعلهگی میکند-هرچند به خاطر لاغری زیاد کار گِل هم بدو نمیدهند و نمیخواهند و میرانندش- بند تنبان میبافد و کودکان مکتبی را به شیوه خود تعلیم میدهد و بعضا سخت میکوباند و آدم میسازد. با اینها، خرج یکروزه خود را که میسازد، باز به دانش و عبادت میپردازد. غالبا به نانی و آبی و احیانا شکمبهای و شیردانی و تریدی خشنود است و گهگاه هم البته برای امتداد ناشناختگی خویش چون تاجران لباس میپوشد و قفلی سنگین بر اتاق خویش مینهد که عوام باور کنند او کسی است و چیزی دارد، حال آنکه واقعا تهیدست است.
دیناردوستی و محبت پول که دغدغه آن تا آخر عمر رهایش نمیسازد، چنانکه وقتی مولانا و دلش را به چنگ میآورد، دیدار مولانا را منوط به پرداخت دینار و درهم مینماید و خود میگیرد، اما مدام میکوشد که آن را در خود له سازد و از میان بردارد.
در جریان گردشها، بسیار کسان را در چهارگوشه جهان اسلام میبیند و با آنها بحثها و جدلها میکند: ابن عربیها، اوحدالدین کرمانیها، فخرالدین عراقیها، شهاب هریوهها و اسدهای متکلم و بسیار کسان دیگر. از همه خاطراتی خوش و بعضا ناخوش در خویش میانبارد.
از بنگ و حشیش و شاهدبازی – که رسم صوفیان روزگار بوده- سخت بیزار است و برخلاف بسیاری، به فارسی عشق میورزد و آن را پر از لطافت روحانی میداند. بسیار هوشیار، اهل بحث و جدل است اما نمیتواند مثل جدلیان و اهل کلام، جدال کند.
مهدی محبتی، استاد زبان و ادبیات فارسی همچنین در بخش دیگری از کتاب به شمس و سنایی غزنوی و جایگاه سنایی در مقالات او پرداخته و نوشته است: در دوره ظهور کوتاه مدت شمس تبریزی در قونیه، سنایی غزنوی پس از مرگ خویش در اوج شهرت و اعتبار بود و نفوذی گسترده و سنگین بر پهنههای شرقی و غربی قلمرو فارسیگویان جهان اسلام داشت، چنانکه –مثلا- عطار در نیشابور خراسان و خاقانی و نظامی در ارّان و آذربایجان، لب به تکریم سنایی میگشودند و هر کدام تقریبا همزمان و همبیان، میکوشیدند که گوی نسبت و سبقت به سنایی را از آن خود سازند. نظامی «مخزنالاسرار»ش را از حیث همسانی ممدوح و موضوع شبیه حدیقه سنایی میدانست و خاقانی بر عالم و آدم فخر میفروخت که جانشین سنایی در زمانه خویش است و عطار هم ضمن نقل گفتهها و نکتههایی پر مغز، سنایی را سخت میستود.
شمس هم که دوره جوانیاش مصاف با اواخر ایام خاقانی و نظامی- و تقریبا عطار- بود، آثار هر سه را میخواند و بعضا در باب شعر و فکرشان نظر میداد و جایگاه رفیع سنایی را در چشم همه آنها میدید و از آثارش بسیار بهره میبرد و برای القای فکر و تلقین آموزههای خود آن را به کار میگرفت. اما بر خلاف غالب شاعران و مستفیدان، یکسره تسلیم فکر و شعر سنایی نبود.
بررسی دقیق ابیات به کار رفته در مقالات نشان میدهد که در ذهن و زبان شمس تبریزی، هیچ شاعری به اندازه سنایی تأثیرگذار نبوده و ذهن و زبان او را در همه عمر به خود مشغول نکرده است. میزان این تأثیرگذاری عمیق و عظیم را میتوان هم از طریق موضوعات متعدد و متنوع و مهمی که شمس مطرح میکند دریافت و هم از راه بسامد آماری و شمارش تعداد ابیاتی که از سنایی در متن مقالات آمده است.
اگر به مجموعه اینگونه کاربردها، تعداد تمثیلاتی را که شمس – مستقیم و با نام یا غیرمستقیم وبینام – از آثار سنایی به کار گرفته است نیز اضافه کنیم، میزان تأثیر سنایی بر شمس بسیار فراتر میرود و سنایی را در صدر شاعران و عارفان تأثیرگذار بر شخصیت فکری و ادبی شمس قرار میدهد. شمسی که عمدتا هیچکس را چندان مطلوب و پذیرفتنی نمییابد و در کل، هیچ شخصیتی را مراد و محبوب مطلق خود نمیبیند.
در مقالات شمس حدودا سی و شش بار شعر و شخصیت سنایی مطرح میشود که این تعداد، بیشترین سهم مرتبط با کاربرد اشعار سنایی است و در بین این اشعار هم به ترتیب دیوان، حدیقه و سیرالعباد بیشترین کاربرد و بسامد را دارند که البته به خاطر شهرت و نفوذ دیوان و حدیقه، فاصله معنا داری میان تعداد کاربرد ابیات در این دو با سیرالعباد وجود دارد.
همچنین شمس، یازده بار تمثیلاتی به کار میگیرد که یا مستقیم و به عین لفظ از آثار سنایی گرفته شده است، یا غیر مستقیم و مفهموما تحت نفوذ آثار سنایی است.
شش مورد دیگر هم هست که شمس به تحلیل شخصیت سنایی پرداخته است؛ نخستین مسألهای که در مقالات شمس درباب سنایی ذهن را درگیر خود میسازد، برخوردهای دوگانهای است که شمس در باب حکیم غزنوی دارد؛ چه از یک سو تکریم فوقالعادهای نسبت به سنایی به جای میآورد، به حدی که گهگاه صراحتا میگوید: «کلام او کلام خدا باشد» و از دیگر سو بعضا او را بیخبر از درک حقیقت ایمان و تصدیق آن میداند که این دوگانگی برخورد، با توجه به نوع سلوک عملی و فکری سنایی میتواند قابل تأمل باشد.
محبتی پس از بررسی اشعاری که شمس از سنایی در مقالات استفاده کرده، نوشته است: شمس از نظر شوریدگیهای شخصیتی و نوعی زندگی آشفته قلندروار، از جهاتی شبیه سنایی است و شاید همین تشابه روش در سلوک عملی و فکری، شعر و شخصیت سنایی را تا بدین حد برای او مطرح و قابل تأمل کرده باشد. اما از سوی دیگر، شوریدگیها شمس علیه خویش، و علیه همه هنجارهای متعارف - تیغزبان و تندی نگاه او را به سمت سنایی هم میکشاند. شاید از همین روست که بسیاری کسان در تحلیل شخصیت سنایی در میمانند و نمیتوانند جا و جایگاه او را در کل ادب فارسی چنانکه باید دریابند و بعضا در دو قطب مخالف درباره نقش و شخصیت سنایی جای میگیرند.