ب- منابع انسانشناسي گردشگري در ايران (2)
نکته
بعدي، به وضعيت منابع مربوط به انسانشناسي در حوزه گردشگري مربوط است.
منابع در اين حوزه هنوز بسيار اندک بوده و آنها که در دسترس است، عمدتاً
داراي ايرادات فراوان و در برخي موارد، غيرعلمي است. براي نمونه اشارهاي
کوتاه ميکنيم به برخي منابع در زمينه انسانشناسي گردشگري، شناخت روحيات ملل
و فرهنگ عامه.
تاکنون دو کتاب در زمينه انسانشناسي گردشگري منتشر شده
است: يکي ترجمه و ديگري تأليف. در اثر تأليفي با عنوان «مردمشناسي
جهانگردي» (3) ، دادههاي خوبي در زمينه انسانشناسي و همينطور گردشگري ارائه
شده، اما ايراد اصلي به عدم برقراري ارتباط بين اين دو دانش مربوط است که
نقص مهمي است. اما کتاب ترجمهشده با عنوان «درآمدي بر مردمشناسي گردشگري»
(4) ، توسط شخصي ترجمه شده که به نظر ميآيد نه هيچ آشنايياي با علوم
اجتماعي و بهويژه انسانشناسي داشته، و نه با دانش گردشگري. اين نکته را از
ترجمه نام بزرگان، اصطلاحات و مفاهيم يا کتابهاي شاخص اين دو رشته ميتوان
فهميد. بيترديد نيازي به توضيح درباره اين مطلب نيست که چنانچه مترجم با
حوزه کتابي که ترجمه ميکند آشنايي کافي و در واقع تسلط نداشته باشد،
توانايي لازم جهت انتقال مفاهيم را ندارد. از سوي ديگر، زيرنويسها در برخي
موارد هيچ ارتباطي با مفهوم مورد نظر ندارد. ضمن آنکه اصل کتاب (با اين فرض
که مترجم رسم امانتداري را در ترجمه رعايت کرده است) داراي ايرادات بنيادي
است؛ متن اصلي هر فصل، با اهدافي که در ابتدا و نکات و پرسشهايي که در
انتهاي آن فصل آمده، تطابق چنداني ندارد. کيفيت چاپ و انتشار اين کتاب نيز
بسيار پايين است؛ به گونهاي که نوشتههاي بيشتر جدولها و نمودارهاي کتاب، به
هم ريخته است و حروف فارسي آن همچون حروف انگليسي، از چپ به راست نوشته
شده و خواندن را غيرممکن ميسازد. نکته عجيب اين است که در تجديد چاپ سال
1390 اين کتاب، هيچکدام از اين به همريختگيها ويرايش نشد.
اما در
حوزههاي مرتبط با انسانشناسي گردشگري (همچون شناخت روحيات ملل و فرهنگ
عامه) اخيراً کتابهايي در حال «ساخته شدن» (و نه نوشته شدن) است که در علمي
بودن آنها بايد ترديد جدي کرد. براي نمونه کتابي با عنوان «شناخت روحيات
ملل» (5) منتشر شده که بخشهاي عمدهاي از آن از کتب، مقالات و سايتهاي علمي
کپي شده است. بسياري از بخشهاي آن به هيچوجه ارجاع و منبع ندارد (مثلاً تا
صفحه 56 اين کتاب، حتي يک منبع هم ديده نميشود. در ساير موارد هم عمدتاً يا
اشتباه ارجاعنويسي شده و يا ارجاعاتي كه در متن اصلي بوده، در اينجا هم
كپي شده، ولي در منابع پاياني نيامده است)؛ بخشهايي از آن، آنچنان تخصصي
است که به هيچوجه مناسب يک دانشجو يا حتي يک متخصص انسانشناس گردشگري نيست
(براي نمونه، فصل نخست که مربوط به ژنتيک انساني است) و برخي ديگر كه از
نشريات ژورناليستي كپي شده (همچون فصل چهارم: نياز و انگيزه سفر) اطلاعاتش
بر اساس مصاحبههاي ژورناليستي و غيرعلمي است. مطالب غيرعلمي (مانند تاريخ
5.000 ساله مطالعه ارتباطات انساني (ص: 59)) و اثباتنشده (همچون تأثير آب و
هواي گرم بر افزايش اعمال به شدت خصمانه (ص: 25)) در اين کتاب به وفور
يافت ميشود و ايرادات بسيار ديگري که از حوصله اين مقدمه خارج است.
در
حوزه فرهنگ عامه، به تازگي کتابي با همين نام (6) نوشته شده که مباحث مفيدي
در آن ارائه شده است. تخصص نويسنده فرهنگ عامه است و از عهده آن به خوبي
برآمده است؛ با اين وجود ارتباط بين فرهنگ عامه و گردشگري در اين کتاب
ناگفته مانده است. با توجه به اينکه ناشر اين کتاب، تلاش خوبي را براي
گسترش ادبيات گردشگري در کشور آغاز کرده است، انتظار ميرود در چاپهاي بعدي
به اين نکته نيز توجه شود. تنها اثري که در آن به ارتباط بين گردشگري با
فرهنگ عامه پرداخته شده است، مقالهاي است (7) که نويسنده آن به اشتباه،
فرهنگ عامه مورد توجه گردشگري (که معادل فولکلور است) را با فرهنگ عامه
مورد توجه صنعت فرهنگ (که برابر با پاپ کالچر است) اشتباه گرفته و بنابراين
بنيان مقاله به کلي بر هوا است.
معضل ورود افراد غيرمتخصص به حوزه
گردشگري، با توجيه ميانرشتهاي بودن آن که در ادامه بيشتر به آن خواهيم
پرداخت، از اصليترين آسيبها در حوزه نشر کتاب اين دانش در ايران است. به
گونهاي که اکنون چند نويسنده در حوزه گردشگري ميتوان شناخت که در همه
زمينههاي آن اقدام به نوشتن و انتشار کتاب ميکنند. به راستي چگونه يک فرد
ميتواند در چند زمينه تخصصي همچون: شناخت روحيات ملل، آشنايي با فن
راهنمايي، امور مسافرت و صدور بليط، آشنايي با سازمانهاي دولتي، تاريخ
فرهنگ ايران، شناخت صنايع دستي ايران، هنر و معماري ايران، فرهنگ عامه و...
متخصص باشد؟ البته چنانچه کسي دانش و توانايي قلم فرسايي در چندين حوزه را
داشته باشد، نه تنها ايرادي بر وي وارد نيست، بلکه جاي تحسين هم دارد. روي
سخن اين نوشتار با کساني است که بر اساس محتويات کتابهايشان مشخص مي شود
که نه دانش و بالتبع نه توانايي نوشتن در چندين حوزه مختلف را دارند.
ج- تدريس انسانشناسي گردشگري
گردشگري
را دانش ميانرشتهاي ميدانند؛ همانطور که انسانشناسي را اينگونه معرفي
ميکنند. اما آنگونه که اشاره شد، متأسفانه به نظر ميآيد يکي از مهمترين
آسيبهايي که دانش گردشگري را در ايران تهديد ميکند، فهم نادرست از بين
رشتهاي بودن آن است. با رشد بسيار سريع مؤسسات آموزش عالي، بدون پشتوانه
علمي و اجرايي لازم، بيشترين آسيبها در اين زمينه وارد ميشود. با توجه به
اينکه چند سالي است رشته مديريت جهانگردي پرطرفدار شده، بيشتر مؤسسات آموزش
عالي اقدام به پذيرش دانشجو در اين رشته ميکنند. آنگاه دروس مختلف اين
رشته را به مدرساني ميدهند که هيچ آشنايياي با آن درس را ندارند.
رايانامهام پر است از ايميل افراد آشنا يا ناآشنايي که براي تدريس در رشته
مديريت جهانگردي، راهنمايي ميخواهند. همه اين افراد پس از مراجعه به مؤسسات
آموزش عالي و دانشگاههاي پيامنور و درخواست تدريس، دروسي بهشان پيشنهاد
ميشود که واقعاً نياز به متخصص دارد؛ اما نه مؤسسه و دانشگاه مورد نظر به
اين نکته اهميتي ميدهد و نه فرد متقاضي حاضر است اين موقعيت را از دست
بدهد. همين است که شخصي با کارشناسي ارشد روانشناسي، فرهنگ عامه را درس
ميدهد و شخص ديگري با مدرک ادبيات، مردمشناسي جهانگردي را. تقريباً همه اين
افراد تا پيش از پذيرش تدريس، هيچ آشنايياي با درسي که قرار است تدريس
کنند نداشته و براي نخستين بار به جستجوي يک کتاب ساده و مناسب ميگردند تا
هر بار بخشي از آن را حفظ کرده و سر کلاس به دانشجويان ارائه دهند. در
بهترين حالت که برخي از اين افراد به سراغ متخصصين ميروند تا براي تدريسشان
راهنمايي بخواهند، اولين و تنها درخواستشان، معرفي يک کتاب ساده درباره
مردمشناسي يا ديگر دروس است که خودشان آنرا بخوانند و بفهمند. البته مشکل
آشنا نبودن مدرس با موضوع درس، تنها به مؤسسات غيرانتفاعي يا دانشگاههاي
پيامنور محدود نميشود؛ بلکه حتي در دانشگاههاي دولتي سراغ داريم مدرساني که
مثلاً به جاي درس فرهنگ عامه به مفهوم فولکلوريک آن، درس فرهنگ عامه به
معناي پاپ کالچر تدريس کرده و کتب کساني همچون استريناتي (8) را معرفي
ميکنند. در حاليکه اگر نگاهي به سرفصل مدون اين درس بيندازند، متوجه ميشوند
که هدف از اين درس، معرفي آداب و رسوم، پوشاک، خوراک، موسيقي و... اقوام
ايراني است که بتواند بهعنوان جاذبههاي گردشگري فرهنگي برجسته شود.
بههرحال توجه زیاد دانشگاههای دولتی، پیام نور، خصوص و آزاد به رشته گردشگری، باعث کشیده شدن بسیاری از افراد سودجو به این حوزه شده که در نبود منابع سودمند و نظارت کافی، این دانش را از خشت نخست، کج بنا مینهند. امید است قشر جوانی که به تازگی در دانشگاههای معتبر دنیا دارند به گونهای اصولی با این دانش آشنا میشوند، با نوشتهها و نقدهای خویش، جلوی این سنت نادرست را بگیرند.
* این نوشته پیش از این در بخشی از مقدمه کتاب
«انسانشناسی گردشگری» به کوشش امیر هاشمی مقدم آمده بود که اکنون به
درخواست نویسنده در اینجا بازنشر میشود.
** دانشجوی دکترای انسانشناسی، پژوهشگر حوزه گردشگری
پانویسها:
- روحالاميني، محمود (1377)، مباني انسانشناسي: گرد شهر با چراغ، تهران: عطار. چاپ هشتم. ص: 274
2-
قصد نگارنده در اينجا نقد کتابهاي نوشتهشده در اين حوزه نيست، چرا که نقد
اين کتابها بحث مفصل و جداگانهاي است؛ بلکه نشان دادن فضاي حاکم بر «جريان
مسري» نگارش کتاب در حوزه گردشگري و بهويژه انسانشناسي گردشگري در ايران
است.
3- نيازي، محسن، عباس صالحي و محسن کرماني (1389)، مردمشناسي جهانگردي، تهران: سخنوران.
4- برنز، پيتر. م (1386)، درآمدي بر مردمشناسي گردشگري، ترجمه هاجر هوشمندي، نشر افکار.
5- کاظمي، زهرا و محمد زاهدي (1388)، شناخت روحيات ملل، اصفهان: چهارباغ.
6- تميمداري، احمد (1390)، فرهنگ عامه، تهران: مهکامه.
7-
کروبي، مهدي (1384)، «بررسي نقش فولکلور (فرهنگ عامه) در توسعه گردشگري
ايران»، فصلنامه مطالعات جهانگردي، ش 10، پاييز. صص: 53-79.
8-
استريناتي، دومينيک (1380)، مقدمهاي بر نظريه هاي فرهنگ عامه، ترجمه ثريا
پاکنظر، تهران: گام نو. اين کتاب به نظريات افرادي همچون بنيانگذاران و
پيروان مکتب فرانکفورت (آدورنور، مارکوزه، هورکهايمر و...) و افراد ديگري
چون آلتوسر، گرامشي، بارت و... درباره صنعت فرهنگ، فرهنگ تودهاي، پوپوليسم
فرهنگي و... ميپردازد که کوچکترين ارتباطي با سرفصل درس فرهنگ عامه براي
رشته جهانگردي ندارند.