گردشبان (gardeshban.ir) :
نباشد کسی برجهان پایدار/ همه نام نیکی بود یادگار
سال ۱۳۵۸ در کتابخانه موزه ایران باستان با جوان آرام و کم حرف و نجیبی آشنا شدم که «عبدلله» صدایش میکردند او در کنج خلوتی در پشت میزی که بر روی آن تعدادی کتاب گذاشته شده بود می نشست و ساعتها تحقیق و تفحص می کرد. وقت شناسی و نظمی که به آن پایبند بود برایم جالب بود و از او در ذهنم پژوهشگری جدی و فرهیخته جایگزین کرد.
او همان «عبدالله قوچانی» معروف بود که از کتابها دانش بر میگرفت تا در آینده آثار گرانقدر و وزین از خود به یادگار گذارد.
عبدالله از معدود پژوهشگرانی بود که در حوزه تخصصی «کتیبه های فارسی و عربی» کار میکرد و در این حوزه به قدری تبحر داشت که کافی بود از یک آیه یا حدیث یا روایت یا شعر، یک عبارت یا حتی یک کلمه را تشخیص دهد و بقیۀ متن را بخواند. دلیل مهارت او در خواندن متون این بود که به آیات قرآن و احادیث و روایات و اشعار تسلط کامل داشت و جایگاه زمانی و مکانی و سراینده و گوینده هر یک را نیز به خوبی میشناخت و با شناخت کافی میتوانست نوشتهها را تجزیه و تحلیل کند و آنها را با بدلیشان در نسخ یا کتیبههای دیگر تطبیق دهد. به همین دلیل کتابها و مقالات قوچانی هر یک به منزله دایره المعارفی در حوزه تاریخ و ادب و رجال نیز بود، او در تحقیق برایم سرمشق و در کتیبه شناسی مرجع بود.
درسال ۱۳۶۲ که به بخش اسلامی موزه ایران باستان منتقل شدم، همکارم شد و کارش تحقیق و مطالعه بر روی کتیبه های سفالهای نیشابور، چیده شده در قفسههایی در اتاق کار من بود و دقت و وسواسش در درستخوانی و عکسبرداری و مطالعه برایم الهامبخش و مفید بود.
از جمله نخستین محصولات علمی او کتاب وزینی با عنوان «کتیبههای سفال نیشابور» بود که درسال۱۳۶۴منتشر شد، کتابی که اصالت و پختگی کار قوچانی را تجلی میداد.
تا آن زمان، سفالها، فلزات، شیشهها، گچبریها، نقاشیهای دیواری و تاریخ نیشابور برایم جالب و جذاب بود و از آن به بعد محتوای کتیبه سفالهای نیشابور که مشحون از پند و اندرز، مضامین حکمت آمیز، داد و دهش، فتوت و جوانمردی، خیر و برکت و قدر نعمت بود، به رویم دریچه ای به درون جامعه نیشابور در حدود هزارسال پیش و توجه همه جانبه آنها به آفریدگار و ولینعمتهای خود و جلوه های انسانی پیرامون گشود.
عبدالله قوچانی در خوانش کتیبهها اگر به نام اشخاص، ابزار و آلات یا ظروفی بر میخورد که نیاز به توضیح داشت، یا در حاشیه آنها را معرفی میکرد یا مقالهای در رابطه با آن مینوشت از جمله «فقاع» را در اشعار شاعران دیده بود و هر کس در مورد آن تعابیر متفاوت ارائه میکرد، او «کوزهفقاع» را به تفصیل و به استناد متون در نخستین شماره سال دوم مجله «باستانشناسی و تاریخ» درسال ۱۳۶۶ معرفی کرد و به یک پرسش بزرگ پاسخ داد.
عبدالله قوچانی را لحظهای بیکار نمی دیدم در راه رفتن شتاب داشت و هرگاه آرام میگرفت با دوربین و ذرهبین سکهها و سفالها و ظروف فلزی و مرقعات را مستندسازی و بازخوانی میکرد تا زبان آن ها را دریابد و بنویسد.
او برای پیبردن به واقعیات به موزهها و کتابخانههای ایران اکتفا نمیکرد بلکه اگر لازم بود به دورترین کشورها سفر میکرد تا پاسخ پرسش خود را دریابد. مثلا انبوهی از اشیا و سکههای نیشابور قرن سوم تا ششم هجری قمری در موزه متروپولیتن نیویورک بود و او طی چندین سفر توانست از همه سفالها و سکههای موجود در آن موزه عکس بگیرد و آنها را در کتابهای نفیس منتشر کند.
از عبدالله قوچانی بیش از ۱۳ عنوان کتاب با محتوای کتیبههای سفالها، سکهها و کاشیها بر جای مانده که حداقل سه عنوان در مورد سفالها و سکههای نیشابور و احادیث کاشیهای زرین فام آستان قدس رضوی مربوط به خراسان است.
استاد قوچانی علاوه بر کتابهای سودمند و پرمحتوا مقالات متعددی را در نشستهای علمی بینالمللی و منطقهای ارائه و منتشر کرده و در همۀ آنها مطالب و نکات جدید را به جامعه علمی عرضه داشته است.
مقالههای وزین «سفالگران کاشان و شعر فارسی»، «اشعار فارسی کاشیهای تخت سلیمان»، «روش تزئین ونوشتن روی کاشی محرابی»، «در حاشیۀ نامۀ پیامبر(ص) به خسرو پرویز» و «بررسی کتیبه های تاریخی مجموعۀ نطنز و مسجد جامع نائین» از جمله آنهاست.
مسلما حضور همسر صبور و پژوهشگرش مهناز رحیمیفر در فراغت خاطر و تمشیت زندگی تاثیر فراوان داشته و به او امکان داده است تا اقصی نقاط در پی تحقیق و مطالعه باشد.
من هم در مطالعات و کاوشهای باستانشناسی از تخصص عبدالله قوچانی بهرههای فراوان بردم و آگاهی از کتیبههای سکهها و پلاکها و فلزات ششتمد سبزوار، گچبریها و سکههای شادیاخ نیشابور، محراب مسجدکهن زوزن، کتیبههای مسجد رباط زیارت خواف و یافتههای باستانشناسی اطراف حرم مطهر امام رضا(ع) را مرهون همت والای اوهستم...
روانش شاد و یادش بخیر.